فیکشن چانیول پارت ۸
شیطنت عشق💋
پارت هشتم
نویسنده:کیم او یون
وقت نهار شده بود ولی از اونجایی که دیر اومده بودم و کار رو سرم ریخته بود ول کن شدم
در اتاقم زده شد
بفرمایید
_میونیییی
.اوه منشی کیم!
_ایگو راحت باش منو میتونی یورا یا اونی صدا کنی
.اوه ممنونم تو هم راحت باش
_مرسی میون_میای بریم نهار؟؟
.شرمندم ولی من امروز خیلییی دیر اومدم و مجبورم تا حدودی کار پرونده ها رو پیش ببرم
_وای دختر اینجوری که ضعف میکنی!
.برو نوش جون من سیرم
با لبای اویزون باشه ای گفتو اتاقو ترک کرد
دختر مهربون و کیوتی بود(عکسش تو صفحه ی دوم هست)
...
چانیول:یورا شی
یورا:بله رئیس چان؟
_مگه نرفته بودی نهار بخوری؟!
.چرا رئیس چان اما میخواستم با دستیار میون برم که گفت نمیتونه بیاد نهار اومدم گوشیمو بردارم
_باشه میتونی بری
خم شدو اتاقو ترک کرد
رفتم سمت اتاق میون
دوباره درو بدون اطلاع دادن باز کردم اما اروم
انگار متوجه نشد چون خیلی مشغول کار بود
اروم جلو رفتم و نشستم رو میز
که یهو سرشو اورد بالا
.اوه رئیس چان کاری داشتید
گونه هاش سرخ شده بود!
_چرا سرخ شدی؟😏
جدا با این فاصله های کم تحت تاثیر قرار میگیره
.هوف خدای من-_-
_خودت اومدی جلو((((:
خدایا داشت میخندید
بگیرم خفش کنم
.باز هم اومدید اذیتم کنید!!
با جدید تموم گفت:نمیای نهار؟
.نه نمیتونم
بعد از اتاق خارج شد...
لایک کنید و کامنت بزارید(:♡
کپی ممنوععع
پیجمو فالو کنید لطفا♡♡
اسکی نیست پیج دوممه
پارت هشتم
نویسنده:کیم او یون
وقت نهار شده بود ولی از اونجایی که دیر اومده بودم و کار رو سرم ریخته بود ول کن شدم
در اتاقم زده شد
بفرمایید
_میونیییی
.اوه منشی کیم!
_ایگو راحت باش منو میتونی یورا یا اونی صدا کنی
.اوه ممنونم تو هم راحت باش
_مرسی میون_میای بریم نهار؟؟
.شرمندم ولی من امروز خیلییی دیر اومدم و مجبورم تا حدودی کار پرونده ها رو پیش ببرم
_وای دختر اینجوری که ضعف میکنی!
.برو نوش جون من سیرم
با لبای اویزون باشه ای گفتو اتاقو ترک کرد
دختر مهربون و کیوتی بود(عکسش تو صفحه ی دوم هست)
...
چانیول:یورا شی
یورا:بله رئیس چان؟
_مگه نرفته بودی نهار بخوری؟!
.چرا رئیس چان اما میخواستم با دستیار میون برم که گفت نمیتونه بیاد نهار اومدم گوشیمو بردارم
_باشه میتونی بری
خم شدو اتاقو ترک کرد
رفتم سمت اتاق میون
دوباره درو بدون اطلاع دادن باز کردم اما اروم
انگار متوجه نشد چون خیلی مشغول کار بود
اروم جلو رفتم و نشستم رو میز
که یهو سرشو اورد بالا
.اوه رئیس چان کاری داشتید
گونه هاش سرخ شده بود!
_چرا سرخ شدی؟😏
جدا با این فاصله های کم تحت تاثیر قرار میگیره
.هوف خدای من-_-
_خودت اومدی جلو((((:
خدایا داشت میخندید
بگیرم خفش کنم
.باز هم اومدید اذیتم کنید!!
با جدید تموم گفت:نمیای نهار؟
.نه نمیتونم
بعد از اتاق خارج شد...
لایک کنید و کامنت بزارید(:♡
کپی ممنوععع
پیجمو فالو کنید لطفا♡♡
اسکی نیست پیج دوممه
۳.۸k
۱۴ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.