"•میکاپر من•" "•پارت25•"
قسمت بیست و پنجم:
الان حدود دوساعت بود که زیر دست اون سه تا دختر بودم خیلی خسته بودم دلم میخواست تا جون دارم جیغ داد کنم دیگه داشتم دیوونه میشدم خواستم باشم که هر سه تا با لبخند نگام میکردم
ـ وای خانم کیم خیلی خوشگل شدین
ـ اره خیلی مثل سلبرتیا شدین
با تعجب به هر سه تا زل زدم مگه چیکار کردن که میگن اینقدر خوشگل شدم، یکی از اون دخترا رفت و آینه متوسطی برام آورد آینه رو داد دستم به خودم تو آینه نگاهی انداختم با دیدنم با خودم گفتم این منم!. خیلی خوشگل شده بودم ابروهام خیلی حرفه ای گرفته شده بود و با مداد قهویی بهش حالت خیلی جذابی داده بودن رژ صورتی که به لبام زده بودن زیبایمو چند برابر کرده بود به لباس سفیدم نگاهی انداختم خیلی قشنگ شده بودن.
ـ خانم کیم مثل الهه های یونانی شدین
لبخندی بهش زدم و ازش تشکر کردم
ـ کمپانی گفتن هر وقت اماده شدید برید سمت اتاق عکسبرداری
سری تکون دادم با یه خدافظی جمع دخترارو ترک کردم..... وقتی به اتاق عکسبرداری رسیدم با تقه ای که به در زدم بازش کردم، وارد اتاق شدم که همه سرا چرخید سمتم چشم چرخوندم تا بین اون همه افراد چهره اشنایی پیدا کنم با دیدن تهیونگ دستشو برام تو هوا تکون داد، قدما بلند کردمو رفتم سمتش با دیدن با حیرت نگام میکرد چرخی زدمو گفتم. کتی ـ چیه بد شدم؟. لبخند مستطیلی تحویلم داد گفت. ته ـ نه اتفاقا خیلی قشنگ شدی. هیچی نگفتم،به سمت چپم نگاه کردم که یه مرد که تو دستش یه دفتر بود با یه زن خوش چهره که تو دستش یه دوربین بود بهمون نزدیک شدن.وقتی که بهمون نزدیک شدن تهیونگ باهاشون دست بعد اونارو هم بهم معرفی کرد.ته ـ ایشون اقای هجون هستن کارگردان عکسبرداری ایشون هم خانم سایا هستن عکسبردارمون!.با سایا دست دادم اما برای اقای هجون فقط سری تکون داد.هجون ـ تهیونگ دوست دخترت خیلی خوشگله از کجا پیداش کردی؟.ته خواست چیزی بگه که سایا پرید رو حرفش و خطاب به هجون گفت.سایا ـ عهه هجون یعنی من خوشگل نیستم!. هجون دستشو دور گردن سایا حلقه کرد با خنده بهش گفت.هجون ـ شما جانم جای خودتو داری. با تعجب بهشون نگاه کردم تهیونگ که تعجب منو دید گفت.ته ـ عاا کتی معذرت میخوام بهت نگفتم این زوج تازه سه ماهه ازدواج کردن. ابروهامو دادم بالا و روبه سایا شدم.کتی ـ مبارکه گلم!.اومد جلو و منو به اغوشش کشید.سایا ـ ممنون. لبخندی عمیقی زدم که خودشو از بغلم جدا کرد. سایا ـ خوب منتظر چی هستید وایسید تا از شما دوتا یه چندتا عکس خوشگل بگیرم هجون سری بهشون ژست بگو تا من دربینو آماده کنم.هجون ـ به روی چشم عشقم!.سایا خودشو به سمت هجون چرخوند و طلبکارانه گفت.سایا ـ هجون اینجا جای مناسبی برا گفتن همچین حرفایی نیست حواست که هست دو فرد مجرد کنارمون ایستادن!. با این حرفش منو تهیونگ نگاهی بهم انداختیم و زدیم زیر خنده.سایا هم پوکر نگاهون کرد و رفت سراغ دروبینش.سجون ـ برید جای پرده سبز وایسید تا من بهتون ژست بدم. به حرفش گوش دادیمو رفتیم جای پرده سبز ایستادیم قبل از اینکه هجون بیاد دوتا دختر اومدن و سر وضع من و تهیونگو مرتب کردن. هجون ـ بسه!. دخترا از کارشون دست کشیدن و رفتن کنار هجون ایستادن. سایا با لبخندی که به لب داشت با دوربینش به هجون نزدیک شد و یه قدمیش ایستاد.هجون ـ تهیونگ دستتو بنداز دور کمر کتی و اونو به خودت نزدیک کن. تهیونگ دستشو انداخت دور کمرو و منو به خودش نزدیک تر کرد.هجون ـ تهیونگ دست راستتو کن تو جیب شلوارت کتی تو هم دوتا دستتو بزار روی سینه تهیونگ و به چشمای همدیگه زل بزنید!.همین کارو کردیم، با فلشی که خورد فهمیدیم سایا ازمون عکس گرفت.هجون رفت سمت کامپوتر و ژستمون رو نگاه کرد، هجون ـ عالی شد میریم سراغ ژست دوم، تهیونگ راست وایسا و دوتا دستاتو تو جیبای شلوارت فرو کن کتی تو هم دستتو دور دست راست تهیونگ حلقه کن و سرتو بچسپون به دستش.......
پایان پارت
پارت بعدی پارت اخره خواستم اینو صبح بزارم که نشد ساری گلام
عاا امیدوارم خشتون بیاد از این پارت
لایکا یادتون نره موچیام
الان حدود دوساعت بود که زیر دست اون سه تا دختر بودم خیلی خسته بودم دلم میخواست تا جون دارم جیغ داد کنم دیگه داشتم دیوونه میشدم خواستم باشم که هر سه تا با لبخند نگام میکردم
ـ وای خانم کیم خیلی خوشگل شدین
ـ اره خیلی مثل سلبرتیا شدین
با تعجب به هر سه تا زل زدم مگه چیکار کردن که میگن اینقدر خوشگل شدم، یکی از اون دخترا رفت و آینه متوسطی برام آورد آینه رو داد دستم به خودم تو آینه نگاهی انداختم با دیدنم با خودم گفتم این منم!. خیلی خوشگل شده بودم ابروهام خیلی حرفه ای گرفته شده بود و با مداد قهویی بهش حالت خیلی جذابی داده بودن رژ صورتی که به لبام زده بودن زیبایمو چند برابر کرده بود به لباس سفیدم نگاهی انداختم خیلی قشنگ شده بودن.
ـ خانم کیم مثل الهه های یونانی شدین
لبخندی بهش زدم و ازش تشکر کردم
ـ کمپانی گفتن هر وقت اماده شدید برید سمت اتاق عکسبرداری
سری تکون دادم با یه خدافظی جمع دخترارو ترک کردم..... وقتی به اتاق عکسبرداری رسیدم با تقه ای که به در زدم بازش کردم، وارد اتاق شدم که همه سرا چرخید سمتم چشم چرخوندم تا بین اون همه افراد چهره اشنایی پیدا کنم با دیدن تهیونگ دستشو برام تو هوا تکون داد، قدما بلند کردمو رفتم سمتش با دیدن با حیرت نگام میکرد چرخی زدمو گفتم. کتی ـ چیه بد شدم؟. لبخند مستطیلی تحویلم داد گفت. ته ـ نه اتفاقا خیلی قشنگ شدی. هیچی نگفتم،به سمت چپم نگاه کردم که یه مرد که تو دستش یه دفتر بود با یه زن خوش چهره که تو دستش یه دوربین بود بهمون نزدیک شدن.وقتی که بهمون نزدیک شدن تهیونگ باهاشون دست بعد اونارو هم بهم معرفی کرد.ته ـ ایشون اقای هجون هستن کارگردان عکسبرداری ایشون هم خانم سایا هستن عکسبردارمون!.با سایا دست دادم اما برای اقای هجون فقط سری تکون داد.هجون ـ تهیونگ دوست دخترت خیلی خوشگله از کجا پیداش کردی؟.ته خواست چیزی بگه که سایا پرید رو حرفش و خطاب به هجون گفت.سایا ـ عهه هجون یعنی من خوشگل نیستم!. هجون دستشو دور گردن سایا حلقه کرد با خنده بهش گفت.هجون ـ شما جانم جای خودتو داری. با تعجب بهشون نگاه کردم تهیونگ که تعجب منو دید گفت.ته ـ عاا کتی معذرت میخوام بهت نگفتم این زوج تازه سه ماهه ازدواج کردن. ابروهامو دادم بالا و روبه سایا شدم.کتی ـ مبارکه گلم!.اومد جلو و منو به اغوشش کشید.سایا ـ ممنون. لبخندی عمیقی زدم که خودشو از بغلم جدا کرد. سایا ـ خوب منتظر چی هستید وایسید تا از شما دوتا یه چندتا عکس خوشگل بگیرم هجون سری بهشون ژست بگو تا من دربینو آماده کنم.هجون ـ به روی چشم عشقم!.سایا خودشو به سمت هجون چرخوند و طلبکارانه گفت.سایا ـ هجون اینجا جای مناسبی برا گفتن همچین حرفایی نیست حواست که هست دو فرد مجرد کنارمون ایستادن!. با این حرفش منو تهیونگ نگاهی بهم انداختیم و زدیم زیر خنده.سایا هم پوکر نگاهون کرد و رفت سراغ دروبینش.سجون ـ برید جای پرده سبز وایسید تا من بهتون ژست بدم. به حرفش گوش دادیمو رفتیم جای پرده سبز ایستادیم قبل از اینکه هجون بیاد دوتا دختر اومدن و سر وضع من و تهیونگو مرتب کردن. هجون ـ بسه!. دخترا از کارشون دست کشیدن و رفتن کنار هجون ایستادن. سایا با لبخندی که به لب داشت با دوربینش به هجون نزدیک شد و یه قدمیش ایستاد.هجون ـ تهیونگ دستتو بنداز دور کمر کتی و اونو به خودت نزدیک کن. تهیونگ دستشو انداخت دور کمرو و منو به خودش نزدیک تر کرد.هجون ـ تهیونگ دست راستتو کن تو جیب شلوارت کتی تو هم دوتا دستتو بزار روی سینه تهیونگ و به چشمای همدیگه زل بزنید!.همین کارو کردیم، با فلشی که خورد فهمیدیم سایا ازمون عکس گرفت.هجون رفت سمت کامپوتر و ژستمون رو نگاه کرد، هجون ـ عالی شد میریم سراغ ژست دوم، تهیونگ راست وایسا و دوتا دستاتو تو جیبای شلوارت فرو کن کتی تو هم دستتو دور دست راست تهیونگ حلقه کن و سرتو بچسپون به دستش.......
پایان پارت
پارت بعدی پارت اخره خواستم اینو صبح بزارم که نشد ساری گلام
عاا امیدوارم خشتون بیاد از این پارت
لایکا یادتون نره موچیام
۶۱.۶k
۳۱ فروردین ۱۴۰۲