ـچهار پارتے کوکـ !
<part>
<two>
برنده دست اول:یونا
برنده دست دوم:جونگ کوک
برنده دست سوم:یونا
چی؟باورش نمیشداون باخت نه امکان نداشت هیچوقت تو قمار نمی باخت ولی در مقابل یونا انگار اوضاع متفاوت بود جئون یه نفس عمیق کشید و عصبی بود...ولی نه بخاطر ۱۲میلیون وون بخاطر یونا نتونسته بود اونو بدست بیاره...کتشوصاف کرد که یونا همچنان با مستی لب زد..
یونا:مننن بردمم
جونگ کوک:اههه*داد
یونا:اوم باختی مستر؟..
جونگ کوک:....کوک*عصبی
یونا:هوم مستر کوک..اهم راستی اون پول ونمیخوام
جونگ کوک:نمیخوای؟برای چی؟
یونا:عه نمیخوام دیگ*مستی وکیوت
جونگ کوک:باشه*خنده
یونا:ام...خب من برم
جونگ کوک:کجا؟با این حال؟میرسونمت
یونا:نمیخواد میرم ممنون
جونگ کوک:دوباره تکرار کنم؟
یونا:عام..خب اوکی
بدون هدر دادن زمان سریع دست یونا رو گرفت و از بار بیرون رفت و سوار ماشین شدن ...با سرعت زیادی میرفت ولی یونا متوجه هیچی نبود بخاطر خستگیش چون خوابش برده بود...وبه نظر میرسید جونگ کوک نمیخواد این موقعیت و از دست بده برا همین بدون اینکه یونا بفهمه رفت سمت عمارتخودش...میدونست یونا هنوز دختره...برای همین بود که رفت سمت عمارت خودش میخواست..که اونو مال خودش کنه..مدت زیادی نگذشت که رسیدن از ماشین پیاده شد و یونا رو بغل کرد رفت سمت عمارت و مستقیم رفت به اتاقش با پوزخندی که داشت میزد یونا رو رو تخت گذاشت که بیدار شد....ولی اینبار مثل ۱ساعت پیش نبود مستیش پریده بود تازه جونگ کوک و یادش اومد....
یونا:اوم....ج..جونگ..کوک؟
جونگ کوک:بیدار شدی بیبی دال*پوزخند
یونا:من اینجا چیکار میکنم*یکم داد
....... ۳۰تا لایک برسه بقیشو و اسماتشو میزارم کیوتام
<two>
برنده دست اول:یونا
برنده دست دوم:جونگ کوک
برنده دست سوم:یونا
چی؟باورش نمیشداون باخت نه امکان نداشت هیچوقت تو قمار نمی باخت ولی در مقابل یونا انگار اوضاع متفاوت بود جئون یه نفس عمیق کشید و عصبی بود...ولی نه بخاطر ۱۲میلیون وون بخاطر یونا نتونسته بود اونو بدست بیاره...کتشوصاف کرد که یونا همچنان با مستی لب زد..
یونا:مننن بردمم
جونگ کوک:اههه*داد
یونا:اوم باختی مستر؟..
جونگ کوک:....کوک*عصبی
یونا:هوم مستر کوک..اهم راستی اون پول ونمیخوام
جونگ کوک:نمیخوای؟برای چی؟
یونا:عه نمیخوام دیگ*مستی وکیوت
جونگ کوک:باشه*خنده
یونا:ام...خب من برم
جونگ کوک:کجا؟با این حال؟میرسونمت
یونا:نمیخواد میرم ممنون
جونگ کوک:دوباره تکرار کنم؟
یونا:عام..خب اوکی
بدون هدر دادن زمان سریع دست یونا رو گرفت و از بار بیرون رفت و سوار ماشین شدن ...با سرعت زیادی میرفت ولی یونا متوجه هیچی نبود بخاطر خستگیش چون خوابش برده بود...وبه نظر میرسید جونگ کوک نمیخواد این موقعیت و از دست بده برا همین بدون اینکه یونا بفهمه رفت سمت عمارتخودش...میدونست یونا هنوز دختره...برای همین بود که رفت سمت عمارت خودش میخواست..که اونو مال خودش کنه..مدت زیادی نگذشت که رسیدن از ماشین پیاده شد و یونا رو بغل کرد رفت سمت عمارت و مستقیم رفت به اتاقش با پوزخندی که داشت میزد یونا رو رو تخت گذاشت که بیدار شد....ولی اینبار مثل ۱ساعت پیش نبود مستیش پریده بود تازه جونگ کوک و یادش اومد....
یونا:اوم....ج..جونگ..کوک؟
جونگ کوک:بیدار شدی بیبی دال*پوزخند
یونا:من اینجا چیکار میکنم*یکم داد
....... ۳۰تا لایک برسه بقیشو و اسماتشو میزارم کیوتام
۲۵.۶k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.