Part19
پارت19
كوك : بابا كاريت ندارم
ات: نه بابا مى خواستى كاريم داشته باشى
كوك: به عنوان يه بيمار خيلى حالت خوبه ها
…………………………………………………………………………………………………
ات: مرسى
كوك : ها
ات: …
دكتر : خب خانم ات اين دارو ها رو بايد مصرف كنيد و به هيچ وج تا ماه اينده راه نريد و دوهفته ى ديگه ميتونيم بشينيد و سه ماه ديگه بيايد براى چكاب
ات: چشم
دكتر : خواهش
كوك: خب من برم كاراى شب و بكنم
ات: شب؟
كوك: مرخصيتو ميگم
ات: اها
چند دقيقه بعد از رفتن كوك
تق تق
ات: بله كوك
بيا تو
؟؟؟: سلام خواهر
ات: ها تويى پس امدى
چيشده يه سرى به ما زدى
جانگ مى
جانگ مى: هههههـ
ات: چى شده
جانگ مى: وقتش شده
ات: ميدونم تو اماده اى براش
جانگ مى: اوم
ات: ميبينم
چقدر وقت داريم
جانگ مى: حدوداً شيش ماه
ات: شت
جانگ مى: خب
ات: خب درد
بهتره برى چون. جونگ كوك بزودى برميگرده
جانگ مى: پس اوپا اينجاست (خوشحال)
ات: جانم نگو كه توو
اونو دوست دارى
جانگ مى: معلومه من عاشقشم
ات: اهان
مگه از بچگى بهت نگفت به وسايل من دست نزن
جانگ مى : ميدونم فعلاً ازش لذت ببر چون بعد از اون براى منه وسايلت
ات:باشه
جانگ مى: فعلاً *** خدافظ
كوك: من امدم
ات حالت خوبه
دستت داره …
ويو كوك
كاراى ات زود تموم شد داشتم برميگشتم كه صداى يه ادم ديگه اى رو تو اتاق ات شنيدم
اون دختر به ات گفت خواهر خيلى تعجب كردم
و داشتن در باره ى يه چيزى كه من نميفهميدم چيه حرف ميزدن زمان چه زمانى براى چى
از اون حرفى كه گفت به وسايل من دست زن رو دوست نداشتم به ما گفت وسايل
يعنى اون مارو ادم نميبينه ما فقط وسيلشيم كه اون به اهدافش برسه
يكم ناراحت شدم و گيج شدم چون اون براى خدافظى يه اسمى رو گفت
اون دختر(جانگ مى) گفت بايول (معنى ستاره)
اون ديگه ات بود ؟
اون روز جونگ كوك با يه اسم ديگه اى از ات. اشنا شد
كوك: چرا دستت ميلرزه خوبى
ات: اه نميدونم
كوك: خوبى
ات: اوهوم
كوك: بريم
ات: اره بريم
اون دوتا با تخت بيمارستان با كمك پرستار ها ات رو سوار ماشين كوك كردن
ات پشت ماشين دراز كشيده بود و كوك رانندگى ميكرد
كوك: ات بيدارى
ات: اوهوم
حال ندارم حرف بزنم
كوك: باشه
چند دقيقه بعد
كوك: ات بيدارى نزديك خونه ايم
ات ات بيدارى
خوابيدى ؟
فكنم خوابيدى
ات :رسيديم خونه
ويو كوك
ديدم ات غرق خوابه پس جيمين و شوگا رو خبر كردم بياين كمك
اونا وسايلش رو اوردن و منم خيلى اروم كه دردش نگيره برايد استايل بغلش كردم و بردم تو عمارت رفت تو اتاقم و گذاشتمش رو ى تخت و رفتم اماده ى خواب بشم
رفتم رو تخت و به چهره ى ات نگاه ميكردم و كس ميكردم كه اون تنهايى خيلى سختى كشيده
كوك : بابا كاريت ندارم
ات: نه بابا مى خواستى كاريم داشته باشى
كوك: به عنوان يه بيمار خيلى حالت خوبه ها
…………………………………………………………………………………………………
ات: مرسى
كوك : ها
ات: …
دكتر : خب خانم ات اين دارو ها رو بايد مصرف كنيد و به هيچ وج تا ماه اينده راه نريد و دوهفته ى ديگه ميتونيم بشينيد و سه ماه ديگه بيايد براى چكاب
ات: چشم
دكتر : خواهش
كوك: خب من برم كاراى شب و بكنم
ات: شب؟
كوك: مرخصيتو ميگم
ات: اها
چند دقيقه بعد از رفتن كوك
تق تق
ات: بله كوك
بيا تو
؟؟؟: سلام خواهر
ات: ها تويى پس امدى
چيشده يه سرى به ما زدى
جانگ مى
جانگ مى: هههههـ
ات: چى شده
جانگ مى: وقتش شده
ات: ميدونم تو اماده اى براش
جانگ مى: اوم
ات: ميبينم
چقدر وقت داريم
جانگ مى: حدوداً شيش ماه
ات: شت
جانگ مى: خب
ات: خب درد
بهتره برى چون. جونگ كوك بزودى برميگرده
جانگ مى: پس اوپا اينجاست (خوشحال)
ات: جانم نگو كه توو
اونو دوست دارى
جانگ مى: معلومه من عاشقشم
ات: اهان
مگه از بچگى بهت نگفت به وسايل من دست نزن
جانگ مى : ميدونم فعلاً ازش لذت ببر چون بعد از اون براى منه وسايلت
ات:باشه
جانگ مى: فعلاً *** خدافظ
كوك: من امدم
ات حالت خوبه
دستت داره …
ويو كوك
كاراى ات زود تموم شد داشتم برميگشتم كه صداى يه ادم ديگه اى رو تو اتاق ات شنيدم
اون دختر به ات گفت خواهر خيلى تعجب كردم
و داشتن در باره ى يه چيزى كه من نميفهميدم چيه حرف ميزدن زمان چه زمانى براى چى
از اون حرفى كه گفت به وسايل من دست زن رو دوست نداشتم به ما گفت وسايل
يعنى اون مارو ادم نميبينه ما فقط وسيلشيم كه اون به اهدافش برسه
يكم ناراحت شدم و گيج شدم چون اون براى خدافظى يه اسمى رو گفت
اون دختر(جانگ مى) گفت بايول (معنى ستاره)
اون ديگه ات بود ؟
اون روز جونگ كوك با يه اسم ديگه اى از ات. اشنا شد
كوك: چرا دستت ميلرزه خوبى
ات: اه نميدونم
كوك: خوبى
ات: اوهوم
كوك: بريم
ات: اره بريم
اون دوتا با تخت بيمارستان با كمك پرستار ها ات رو سوار ماشين كوك كردن
ات پشت ماشين دراز كشيده بود و كوك رانندگى ميكرد
كوك: ات بيدارى
ات: اوهوم
حال ندارم حرف بزنم
كوك: باشه
چند دقيقه بعد
كوك: ات بيدارى نزديك خونه ايم
ات ات بيدارى
خوابيدى ؟
فكنم خوابيدى
ات :رسيديم خونه
ويو كوك
ديدم ات غرق خوابه پس جيمين و شوگا رو خبر كردم بياين كمك
اونا وسايلش رو اوردن و منم خيلى اروم كه دردش نگيره برايد استايل بغلش كردم و بردم تو عمارت رفت تو اتاقم و گذاشتمش رو ى تخت و رفتم اماده ى خواب بشم
رفتم رو تخت و به چهره ى ات نگاه ميكردم و كس ميكردم كه اون تنهايى خيلى سختى كشيده
۲.۰k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.