نوشیدن خون قرمز
بچه ها ببخشید پارت 37 یادم رفت بزارم
🩸𝐃𝐫𝐢𝐧𝐤𝐢𝐧𝐠 𝐫𝐞𝐝 𝐛𝐥𝐨𝐨𝐝🩸
(𝐏𝐚𝐫𝐭 37)
ات: به جای عذر خواهیت اینو میگی؟!!!!....
تهیونگ: ات من اصلا حسی به اون ندارم.... من فقط خواستم به عنوان خواهرم که شوگا داداشمه اون هم خواهرم بشه شماره گرفتم.... وگرنه من شماره تیدا.... جنی.... و..... دارم.... شماره ی اینارو دارم یعنی عاشقشونم؟!.....
ات: اینا فرق دارن..... اینا شوهر دارن..... این دخترهههه..... چرا نمیفهمی.....
شیوا: خانم ات..... من خودم دوست پسر دارم.... این حرفا چیه.....
ات: تو خفه شوووو..... ( رفت و یه سیلی به دختره زد....)
شیوا: شوگا چرا چیزی بهش نمیگی؟!!!....
شوگا: .....
شیوا: واقعا که...... ( رفتش تو خونه....)
تهیونگ: ( داشت با بغض به ات نگاه میکرد....).... ات اصلا من غلط کردم..... شماره ی کسی هم نمیخوام...... ( بغلش کرد...)
ات: ولم کن..... هق..... هق.... ( دیگه نتونستم جلوی خودمو نگه دارم و سفت تهیونگو بغل کردم و گریه میکردم و اون هم موهامو نوازش میکرد....).....
ات: دیگه از این کارا نکن باشه...؟!
تهیونگ: باشه....معذرت میخوام....
جونگ کوک: اها.... خوبه که اشتی کردین....
جنی: تهیونگ یبار دیگه گریه ی خواهر منو در بیاری میرینم بهت فهمیدی؟!.....
تهیونگ: ( میخنده).... اره... بریم تو دیگه ( از بغل ات اومد بیرون و شونه ات رو گرفت و چسبوند به خودش و ات هم اشکاشو پاک کرد و رفتن داخل.....)
شوگا: معذرت میخوام بابت شیوا.....
ات: دفعه دیگه بد باهاش برخورد میکنم....
شوگا: اوهوم.....
تهیونگ: خب ما قراره شب بریم بار تو و تیدا نمیاین؟!....
شوگا: نه من از بار خوشم نمیاد و تیدا هم اجازه نمیدم بره....
تهیونگ: اوکی.....
ات: خب بریم دیگه بر شب اماده شیم پس جنی و جونگ کوک شب ساعت 10 بیاین....
جنی: اوکی ما رفتیم بای
ات: بای...
پرش زمانی ساعت 9
ات: تهیونگ گمشو اونور برم حموم 1 ساعت دیگه میخوایم بریماااا.....
( تهیونگ ات رو رو مبل بغل کرده بود و داشت جای زخم دندون هایی که ات رو گاز گرفته لیس میزد.....)
ات: تهیونگگگگگ.......
تهیونگ: چرا نمیزاری لذت ببرم.....
ات: برو اونور......
( ات با تموم زورش تهیونگ هل داد اونور و رفت حموم و در رو قفل کرد و تهیونگ انگار وحشی شده بود....)
تهیونگ: ات...... درو باز کن..... میگم بازش کن
ات: ( تو حموم موقعه شستن).... تهیونگ کم کم دارم ازت میترسم بس کن این کارا چرا.....
تهیونگ: نترس بیا بیرون فقط......
10 دقیقه بعد
ادامه اش تو کامنتا....
🩸𝐃𝐫𝐢𝐧𝐤𝐢𝐧𝐠 𝐫𝐞𝐝 𝐛𝐥𝐨𝐨𝐝🩸
(𝐏𝐚𝐫𝐭 37)
ات: به جای عذر خواهیت اینو میگی؟!!!!....
تهیونگ: ات من اصلا حسی به اون ندارم.... من فقط خواستم به عنوان خواهرم که شوگا داداشمه اون هم خواهرم بشه شماره گرفتم.... وگرنه من شماره تیدا.... جنی.... و..... دارم.... شماره ی اینارو دارم یعنی عاشقشونم؟!.....
ات: اینا فرق دارن..... اینا شوهر دارن..... این دخترهههه..... چرا نمیفهمی.....
شیوا: خانم ات..... من خودم دوست پسر دارم.... این حرفا چیه.....
ات: تو خفه شوووو..... ( رفت و یه سیلی به دختره زد....)
شیوا: شوگا چرا چیزی بهش نمیگی؟!!!....
شوگا: .....
شیوا: واقعا که...... ( رفتش تو خونه....)
تهیونگ: ( داشت با بغض به ات نگاه میکرد....).... ات اصلا من غلط کردم..... شماره ی کسی هم نمیخوام...... ( بغلش کرد...)
ات: ولم کن..... هق..... هق.... ( دیگه نتونستم جلوی خودمو نگه دارم و سفت تهیونگو بغل کردم و گریه میکردم و اون هم موهامو نوازش میکرد....).....
ات: دیگه از این کارا نکن باشه...؟!
تهیونگ: باشه....معذرت میخوام....
جونگ کوک: اها.... خوبه که اشتی کردین....
جنی: تهیونگ یبار دیگه گریه ی خواهر منو در بیاری میرینم بهت فهمیدی؟!.....
تهیونگ: ( میخنده).... اره... بریم تو دیگه ( از بغل ات اومد بیرون و شونه ات رو گرفت و چسبوند به خودش و ات هم اشکاشو پاک کرد و رفتن داخل.....)
شوگا: معذرت میخوام بابت شیوا.....
ات: دفعه دیگه بد باهاش برخورد میکنم....
شوگا: اوهوم.....
تهیونگ: خب ما قراره شب بریم بار تو و تیدا نمیاین؟!....
شوگا: نه من از بار خوشم نمیاد و تیدا هم اجازه نمیدم بره....
تهیونگ: اوکی.....
ات: خب بریم دیگه بر شب اماده شیم پس جنی و جونگ کوک شب ساعت 10 بیاین....
جنی: اوکی ما رفتیم بای
ات: بای...
پرش زمانی ساعت 9
ات: تهیونگ گمشو اونور برم حموم 1 ساعت دیگه میخوایم بریماااا.....
( تهیونگ ات رو رو مبل بغل کرده بود و داشت جای زخم دندون هایی که ات رو گاز گرفته لیس میزد.....)
ات: تهیونگگگگگ.......
تهیونگ: چرا نمیزاری لذت ببرم.....
ات: برو اونور......
( ات با تموم زورش تهیونگ هل داد اونور و رفت حموم و در رو قفل کرد و تهیونگ انگار وحشی شده بود....)
تهیونگ: ات...... درو باز کن..... میگم بازش کن
ات: ( تو حموم موقعه شستن).... تهیونگ کم کم دارم ازت میترسم بس کن این کارا چرا.....
تهیونگ: نترس بیا بیرون فقط......
10 دقیقه بعد
ادامه اش تو کامنتا....
۱۰.۲k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.