(نفرت نا تمام)Part.6 فصل²
جیمین*ویو
رفتم خونه.
ا/ت رو سوار کردم.
بردم یه جای دیگه.
چون میدونستم که پدربزرگش به اونجا حمله میکنه.
بردم عمارت مامان بزرگم.
مامان بزرگم نبود اونجا.
مامان بزرگم خلاصه مجبورم کرد.
تا ا/ت رو.......
از اونجا رفتم بیرون فقط ا/ت توی اون عمارت بود.
به مامان بزرگم گفتم که.
میتونی بری عمارت ا/ت عمارت.
هست.
مادر بزرگم هم گفت الان میرم.
ا/ت*ویو
جیمین رفت بیرون.
بعد یک ربع.
مادر بزرگ جیمین اومد داخل عمارت.
چند تا ادم هم کنارشون بودن.
اون ادماش اومدن.
من و گرفتن.
من کلی داد و فریاد کردم.
من و گذاشتن تو ماشین.
بردنم وسط شهر.
ادماش اومدن.
من و بذور بردن پایین.
انداختنم وسط شهر.
جیمین*ویو
من خودم رو دلم میخواد بکشم.
از این دنیا راحت میشم.
الان حتما مادر بزرگم ا/ت رو انداخته وسط شهر(با گریه و بغز)
رفتم همون خونه ای که واسه خودم و ا/ت گرفته بودم.
دراز کشیدم سر تخت دقیقا همون جایی که.
سر جای ا/ت بود.
بوی ا/ت اونجا بود.
رفتم عطری که واسه ا/ت بود.
رو باز کردم.
و بوی عطر ا/ت بود.
وقتی بوش رو میداد اون عطر ا/ت اشکام سرازیر میشد.
پایان
رفتم خونه.
ا/ت رو سوار کردم.
بردم یه جای دیگه.
چون میدونستم که پدربزرگش به اونجا حمله میکنه.
بردم عمارت مامان بزرگم.
مامان بزرگم نبود اونجا.
مامان بزرگم خلاصه مجبورم کرد.
تا ا/ت رو.......
از اونجا رفتم بیرون فقط ا/ت توی اون عمارت بود.
به مامان بزرگم گفتم که.
میتونی بری عمارت ا/ت عمارت.
هست.
مادر بزرگم هم گفت الان میرم.
ا/ت*ویو
جیمین رفت بیرون.
بعد یک ربع.
مادر بزرگ جیمین اومد داخل عمارت.
چند تا ادم هم کنارشون بودن.
اون ادماش اومدن.
من و گرفتن.
من کلی داد و فریاد کردم.
من و گذاشتن تو ماشین.
بردنم وسط شهر.
ادماش اومدن.
من و بذور بردن پایین.
انداختنم وسط شهر.
جیمین*ویو
من خودم رو دلم میخواد بکشم.
از این دنیا راحت میشم.
الان حتما مادر بزرگم ا/ت رو انداخته وسط شهر(با گریه و بغز)
رفتم همون خونه ای که واسه خودم و ا/ت گرفته بودم.
دراز کشیدم سر تخت دقیقا همون جایی که.
سر جای ا/ت بود.
بوی ا/ت اونجا بود.
رفتم عطری که واسه ا/ت بود.
رو باز کردم.
و بوی عطر ا/ت بود.
وقتی بوش رو میداد اون عطر ا/ت اشکام سرازیر میشد.
پایان
۳۷.۶k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.