رز وحشی... فیک تهیونگ
پارت:4
بوسه هاش رو اورد پایین تر و شروع کرد ب باز کردن دکمه های لباسم
بعد از اینکه تمام دکمه هارو باز کرد لباسم رو در اورد اما
بعد از اینکه لباسم رو در اورد نگاهش روی بدنم قفل شد
+بدنت چرا اینجوریه
کتک های بابام یادم اومد و شدت اشکام بیشتر شد
+هعی چرا بدنت اینجوری شده
-ب با..بام
+بابات اینکارو باهات کرده
هوفی کشید و گفت:
+اینجا بمون الان میام فکر فرار ب سرت نزنه وایسا
سرمو تکون دادم اونم رفت
بعد از 3مین اومد
+خب بیا اینجا
-میخای چیکار کنی
+میخام بکشمت
با ترس نگاهش کردم
خنده تو گلویی کرد و گفت:
+کاریت ندارم میخام ب کبودی ها پماد بزنم معلومه تازن
-نیازی نیست فقط بزارین من برم
+من ازت نپرسیدم اجازع میدی یا ن
اومد سمتم و نشست پیشم و دستامو از روی خودم کنار زد و کمی از اون پماد رو با انگشتش برداشت و مالید ب کبودی های روی شکمم
همونطور ک داشت اون کارو میکرد پرسید:
+چرا اینکار رو باهات میکنه
-هیچی
+ی سوال رو دوبار نمیپرسم
-چ چون پول میخاست ا اما هنوز حقوقم رو نگرفته بودم
ی لحظه از کارش دست کشید و نگاهش رو داد ب من
+تو واسش پول میبری
سرمو تکون دادم
+همیشه اینکار رو میکنه
-اگ پولی بهش ندم اره
+پس تو از این ب بعد اینجا میمونی
-چی!؟
+اینجا میمونی
-من نمیتونم اینجا بمونم من حتی اسم شما رو هم نمیدونم
+چرا میتونی اسمم تهیونگه کیم تهیونگ
-اقای کیم تهیونگ من...
+روی حرف من حرف نزن و اسم بابات چیه
-اسم بابام؟
+بگو میخام کمکش کنم
-خودم میتونم کمکش کنم از لطف شما هم ممنونم
بلند شدم و لباسم رو پوشیدم
-ممنون بابت کمکتون اما من باید برم
رفتم سمت در و دستگیره رو کشیدم اما باز نشد
+دنبال این میگردی
برگشتم سمتش کلید توی دست های اون بود
-میشه کلید رو بهم بدین
+اگ میخایش خودت بیا بگیرش
-اقای کیم لطفا
+گفتم که اگ میخایش خودت بیا بگیرش
هوفی کشیدم و رفت سمتش هرچقدر تلاش میکردم بگیرمش نمیشد تا نشست روی تخت و دست منو کشید و نشوند روی پای خودش
با بهت نگاهش کردم
خواستم بلند شم ک دستشو گذاشت دور کمرم و نزاشت برم
+بهم بگو تهیونگ
ب چشماش نگاه کردم ک خمار داشت منو نگاه میکرد
-م..میشه کلید رو بهم بدین
+ب ی شرط
-هرچیزی بگین قبوله
بعد از این حرف لباش رو روی لبام کوبوند
من چشمام از تعجب گشاد شده بود و داشتم به چشمای بسته ی اون نگاه میکردم که داشت با لذت منو میبوسید یکم لباش رو از لبام فاصله داد و گفت:
+میخای همینجوری نگاهم کنی
و دوباره شروع کرد ب بوسیدنم ک یهو هولش دادم و ایستادم روبه روش
-خب چیزی ک میخاستین رو بهتون دادم میشه کلید رو بهم بدین
+نه تو از این ب بعد اینجا میمونی
-نمیشه
+این لجبازیت رو بزار کنار خودم ب بابات کمک میکنم اما اینجا بمون نمیخای از شر اون کتکا خلاص شی؟
چرا میخاستم اما
-در مقابلش از من چی میخاین
+هیچی فقط اینجا بمون
میدونستم در اینده صد در صد ازم ی چیزی میخاد اما اون گفت ب بابام کمک میکنه
- ب باشه
نیشخندی زد و گفت:
+افرین دختر خوب حالا بیا....ادامه دارد
شرط:
لایک:۱۱۰
کامنت:۷۰"کامنتایی ک اینجوریه ( ب ع ح ص)رو حساب نمیکنم گفتم خودتو خسته نکنی)
#فیک #تهیونگ #بی_تی_اس
بوسه هاش رو اورد پایین تر و شروع کرد ب باز کردن دکمه های لباسم
بعد از اینکه تمام دکمه هارو باز کرد لباسم رو در اورد اما
بعد از اینکه لباسم رو در اورد نگاهش روی بدنم قفل شد
+بدنت چرا اینجوریه
کتک های بابام یادم اومد و شدت اشکام بیشتر شد
+هعی چرا بدنت اینجوری شده
-ب با..بام
+بابات اینکارو باهات کرده
هوفی کشید و گفت:
+اینجا بمون الان میام فکر فرار ب سرت نزنه وایسا
سرمو تکون دادم اونم رفت
بعد از 3مین اومد
+خب بیا اینجا
-میخای چیکار کنی
+میخام بکشمت
با ترس نگاهش کردم
خنده تو گلویی کرد و گفت:
+کاریت ندارم میخام ب کبودی ها پماد بزنم معلومه تازن
-نیازی نیست فقط بزارین من برم
+من ازت نپرسیدم اجازع میدی یا ن
اومد سمتم و نشست پیشم و دستامو از روی خودم کنار زد و کمی از اون پماد رو با انگشتش برداشت و مالید ب کبودی های روی شکمم
همونطور ک داشت اون کارو میکرد پرسید:
+چرا اینکار رو باهات میکنه
-هیچی
+ی سوال رو دوبار نمیپرسم
-چ چون پول میخاست ا اما هنوز حقوقم رو نگرفته بودم
ی لحظه از کارش دست کشید و نگاهش رو داد ب من
+تو واسش پول میبری
سرمو تکون دادم
+همیشه اینکار رو میکنه
-اگ پولی بهش ندم اره
+پس تو از این ب بعد اینجا میمونی
-چی!؟
+اینجا میمونی
-من نمیتونم اینجا بمونم من حتی اسم شما رو هم نمیدونم
+چرا میتونی اسمم تهیونگه کیم تهیونگ
-اقای کیم تهیونگ من...
+روی حرف من حرف نزن و اسم بابات چیه
-اسم بابام؟
+بگو میخام کمکش کنم
-خودم میتونم کمکش کنم از لطف شما هم ممنونم
بلند شدم و لباسم رو پوشیدم
-ممنون بابت کمکتون اما من باید برم
رفتم سمت در و دستگیره رو کشیدم اما باز نشد
+دنبال این میگردی
برگشتم سمتش کلید توی دست های اون بود
-میشه کلید رو بهم بدین
+اگ میخایش خودت بیا بگیرش
-اقای کیم لطفا
+گفتم که اگ میخایش خودت بیا بگیرش
هوفی کشیدم و رفت سمتش هرچقدر تلاش میکردم بگیرمش نمیشد تا نشست روی تخت و دست منو کشید و نشوند روی پای خودش
با بهت نگاهش کردم
خواستم بلند شم ک دستشو گذاشت دور کمرم و نزاشت برم
+بهم بگو تهیونگ
ب چشماش نگاه کردم ک خمار داشت منو نگاه میکرد
-م..میشه کلید رو بهم بدین
+ب ی شرط
-هرچیزی بگین قبوله
بعد از این حرف لباش رو روی لبام کوبوند
من چشمام از تعجب گشاد شده بود و داشتم به چشمای بسته ی اون نگاه میکردم که داشت با لذت منو میبوسید یکم لباش رو از لبام فاصله داد و گفت:
+میخای همینجوری نگاهم کنی
و دوباره شروع کرد ب بوسیدنم ک یهو هولش دادم و ایستادم روبه روش
-خب چیزی ک میخاستین رو بهتون دادم میشه کلید رو بهم بدین
+نه تو از این ب بعد اینجا میمونی
-نمیشه
+این لجبازیت رو بزار کنار خودم ب بابات کمک میکنم اما اینجا بمون نمیخای از شر اون کتکا خلاص شی؟
چرا میخاستم اما
-در مقابلش از من چی میخاین
+هیچی فقط اینجا بمون
میدونستم در اینده صد در صد ازم ی چیزی میخاد اما اون گفت ب بابام کمک میکنه
- ب باشه
نیشخندی زد و گفت:
+افرین دختر خوب حالا بیا....ادامه دارد
شرط:
لایک:۱۱۰
کامنت:۷۰"کامنتایی ک اینجوریه ( ب ع ح ص)رو حساب نمیکنم گفتم خودتو خسته نکنی)
#فیک #تهیونگ #بی_تی_اس
۶۹.۱k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.