پارت۲

پارت۲
من هفته پیش نبودم
خب الان زنگ تفریحه و من نه خوراکی دارم نه غذااااموووووو اورددمممم و گشنمه در حد صگگگ!!!
مایکی: نائومی چاااانننننننن بیا بریم از شیرینی فروشیه دوریاکی بخریم....!!!
نائومی : اخع زنگ میخوره باید بریم کلاسمو.....
ولی مایکی دستمو گرفت وبه زورم که شده منو بررردددد شیرینی فروشی و با یه گونی دوریاکی برگشتیم به مدرسه که زنگ کلاسامون خیلی وقته خورده بود ولی منو مایکی رفتیم اون پشت مشتای مدرسه داشتیم دوریاکی میخوردیم که مایکی روبه من کرد و گفت: چه فرار لذت بخشی داشتیم مگه نه بانوی دوریاکی
نائومی: بانوی دوریاکی ههههههههه لغب بامزه ای بود مایکی ولی از درسمون افتادیم حالا من باید چیکار کنم....؟؟؟
مایکی : هیچی .... بیا خونه ی ما به من درسای هفته گذشته رو بده من هفته ی پیش نبودم.....
نائومی : چی.....
مایکی: اوپس!
حالا نائومی بدو مایکی بدو که نائومی چیزی نمونده بود به مایکی برسه پاش به سنگ گیر کرد افتاد رو مایکی و هر دوتاشون از خجالت اب شدن ولی کن چین بزرگوار اومد و این دوتا رو جمع کرد و شب قرار شد نائومی به خونه سانو ها بره و وقتی اما اینو از زبون مایکی شنید کلی ذوق کرد و دراکن به دست مایکی و نائومی ساییده شد......
برای پارت بعد ۱۶👍