سناریو سونگمین
(وقتی دوست پسرته و تولدته و یهو مدیر از تو بلندگو صدات میکنه میگه ا/ت بیا دفتر(مدرسه میری) )
ویو ا/ت
زنگ تفریح بود و چون دیشب تا صبح داشتم تو اینستا میچرخیدم و الان خوابم میومد سرم رو گذاشته بودم رو نیمکت و سعی داشتم بخوابم که یهو مدیر صدام زد گفت برم دفتر
ا/ت:داشت خوابم میبرد که مدیر گفت برم دفترش داشتم از استرس میمردم که باز چه گندی زدم و بچه ها داشتن پچ پچ میکردن درموردم بالاخره بعد از هرچی که شد رفتم دفتر که یهو با سونگمین مواجه شدم
مدیر:ا/ت تو این آقا رو میشناسی؟
ا/ت:بله این
که سونگمین نذاشت حرف بزنی
سونگمین:من دوست پسرشون هستم
که مدیر داشت چپ چپ نگاهت میکرد
و تو هم داشتی از خجالت میمردی
که یهو
ویو ا/ت
زنگ تفریح بود و چون دیشب تا صبح داشتم تو اینستا میچرخیدم و الان خوابم میومد سرم رو گذاشته بودم رو نیمکت و سعی داشتم بخوابم که یهو مدیر صدام زد گفت برم دفتر
ا/ت:داشت خوابم میبرد که مدیر گفت برم دفترش داشتم از استرس میمردم که باز چه گندی زدم و بچه ها داشتن پچ پچ میکردن درموردم بالاخره بعد از هرچی که شد رفتم دفتر که یهو با سونگمین مواجه شدم
مدیر:ا/ت تو این آقا رو میشناسی؟
ا/ت:بله این
که سونگمین نذاشت حرف بزنی
سونگمین:من دوست پسرشون هستم
که مدیر داشت چپ چپ نگاهت میکرد
و تو هم داشتی از خجالت میمردی
که یهو
۳.۴k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.