وقتی با هم بیرون میرید و ...
جونگین اومده بود دنبالت تا با هم لب دریا قدم بزنید
همینطور که داشتید راه میرفتید دختری تقریبا شونزده ساله دویید سممتتون
جونگین اصلا دوست نداشت وقتی با همید کسی مزاحمتون بشه ولی خب ... الان دیگه شناخته بودنش ...
دختره با دستپاچگی شروع کرد به صحبت : واییی یادته پنج سال پیش بهم گفتی باهات ازدواج میکنم وقتی بزرگ شدییی ؟
تک خنده ای زدی که جونگین گفت : نه من یادم نمی...
دختره : وایسااا امضا و نوشتتو و دارممم وایسااا
جونگین : نمیخواد نمیخواد اصل..
کنجکاو شده بودی پس وسط حرفش پریدی و گفتی : واقعا ؟؟ خب بزار نشون بده ..
دختر برگه ای رو از کیفش در آورد و داد دستت با دست خط جونگین که نوشته و امضا زده شده بود مواجه شدی : کوچولو هر وقت به سن قانونی رسیدی آماده باش میخوام باهات ازدواج کنم
+ جونگیننن!!!! تو به یه دختر ده ساله گفتی باهات ازدواج میکنم ؟
با دیدن قیافه معصومش که سعی داشت خودشو بزنه به اون راه خنده ای کردی
دختره : آره خلاصه ... همین ... چند سال دیگه منتظر باش ...
جونگین لبخندی کاملا تظاهری بهش زد و دستم و کشید که از دختره دور شید
حالا تو موندی و جونگینی که دستش رو شده بود
+ آها .... ازدواج .... تو چهار ساله با منی .. حتی اسمشم جلوم نیاوردی ... دارم برات
_ آخه ... باشه دفعه بعد به توام میگم
+ جونگینننننن
خنده ای کرد و راه رفتنش هی تند تر و تند تر شد ... به طوری که دیگه داشتید رسماً هم دیگرو دنبال میکردید
دوییدن وسط ماسه ها با دوست پسرت ...
امواج دریا که صدای خنده های بلندتون و خفه میکرد
همه اینا با حضور جونگین برات دلنشین شدن بود ...
صددرصد تو خوشبخت ترین دختری بودی که اونجا وجود داشت ..
همینطور که داشتید راه میرفتید دختری تقریبا شونزده ساله دویید سممتتون
جونگین اصلا دوست نداشت وقتی با همید کسی مزاحمتون بشه ولی خب ... الان دیگه شناخته بودنش ...
دختره با دستپاچگی شروع کرد به صحبت : واییی یادته پنج سال پیش بهم گفتی باهات ازدواج میکنم وقتی بزرگ شدییی ؟
تک خنده ای زدی که جونگین گفت : نه من یادم نمی...
دختره : وایسااا امضا و نوشتتو و دارممم وایسااا
جونگین : نمیخواد نمیخواد اصل..
کنجکاو شده بودی پس وسط حرفش پریدی و گفتی : واقعا ؟؟ خب بزار نشون بده ..
دختر برگه ای رو از کیفش در آورد و داد دستت با دست خط جونگین که نوشته و امضا زده شده بود مواجه شدی : کوچولو هر وقت به سن قانونی رسیدی آماده باش میخوام باهات ازدواج کنم
+ جونگیننن!!!! تو به یه دختر ده ساله گفتی باهات ازدواج میکنم ؟
با دیدن قیافه معصومش که سعی داشت خودشو بزنه به اون راه خنده ای کردی
دختره : آره خلاصه ... همین ... چند سال دیگه منتظر باش ...
جونگین لبخندی کاملا تظاهری بهش زد و دستم و کشید که از دختره دور شید
حالا تو موندی و جونگینی که دستش رو شده بود
+ آها .... ازدواج .... تو چهار ساله با منی .. حتی اسمشم جلوم نیاوردی ... دارم برات
_ آخه ... باشه دفعه بعد به توام میگم
+ جونگینننننن
خنده ای کرد و راه رفتنش هی تند تر و تند تر شد ... به طوری که دیگه داشتید رسماً هم دیگرو دنبال میکردید
دوییدن وسط ماسه ها با دوست پسرت ...
امواج دریا که صدای خنده های بلندتون و خفه میکرد
همه اینا با حضور جونگین برات دلنشین شدن بود ...
صددرصد تو خوشبخت ترین دختری بودی که اونجا وجود داشت ..
۵.۴k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.