سرزمین عجیب پارت٭6٭
*ویو ات*
با احساس کسی که محکم منو بغل کرده بیدار شدم برگشتم دیدم اون..ارباب بود!
+*جیغ*
_ها.. چیه.. چی شده
+ت.. تو اینجا چ.. چیکار میکنی*ترسیده*
_مگه چیه و بگم اینجا اتاق منه*سرد*
+تو.. تو چیکار کردی
_تجاوز
+چ.. چی! ؟
_تو دیگه مال منی فهمیدی.. من میخوام بهت بگم.. من عاشقتم و خیلی هم دوست دارم لطفا باهام باش
+خب.. منم دوست دارم
_چی! راست میگی
+آره
_بیا بغلم
+*بغلش میکنه*
_دوست دارم
+منم
+خب دیگه من باید برم پایین
_چرا
+خب من خدمتکارم
_از این به بعد تو دوس دختر ارباب اینجا هستی و هیچ کاری انجام نمیدی.. فهمیدی*جدی*
+ب.. باشه
_*میبوستش*حالا به بقیه میگم برن وسایل هاتو بیارن اینجا
+من از همون روز اولی که اومدم هیچی نیاوردم
_او.. باشه پس میگم برات بخرن
+باشه
+شکمم درد میکنه
_به خدمتکارا میگم بهت قرص بدن
+باشه
*****************
یه مسکن خوردم و رفتم توی حیاط..داشتم توی حیاط میگشتم که یهو دیدم یکی گفت
$میبینم که دوس دختر ارباب شدی
برگشتم دیدم
+او جسیکا.. سلام
$سلام.. حالت چطوره
+خوبم ممنون
$شنیدم دوس دخترش شدی.. چطوری شد
+نمیدونم یک دفعه ای شد*خنده*
$نه اخه جای تعجبه چون تاحالا ارباب عاشق هیچ کسی نشده
+جدی!؟
$اره دیگه
+پس این شانس من بوده*خنده*
$*خنده*
$راستی مواظب خودت باش
+چرا
$چون چند تا خدمتکار هستن که فقط میخوان زن ارباب بشن.. حالا که فهمیدن که تو دوس دخترش مطمئن باش قراره یه بلایی سرت بیارن
+باشه حواسم هست
$خب من برم
+اوکی
جسیکا و رفت و من تنها شدم .. باد داشت مو هامو به حرکت در می اورد.. آسمان کاملا سیاه بود.. احساس میکردم توی یه سیاه چاله افتادم که همه جاش سیاهه.. البته خوشحالم که الان با ارباب توی رابطه هستم. .. ولی من دلم میخواد که همه ی مردم از شر این دنیای سیاه خلاص بشن.. پس باید کلید رو پیدا کنم. من نمیخوام به ارباب خیانت کنم ولی مجبورم . من دوسش دارم ولی میخوام مردمی که توی این دنیا گیر افتادن رو نجات بدم.. پس باید روی کلید تمرکز کنم...
شرایط
7لایک
7کامنت
••••••|••••••
با احساس کسی که محکم منو بغل کرده بیدار شدم برگشتم دیدم اون..ارباب بود!
+*جیغ*
_ها.. چیه.. چی شده
+ت.. تو اینجا چ.. چیکار میکنی*ترسیده*
_مگه چیه و بگم اینجا اتاق منه*سرد*
+تو.. تو چیکار کردی
_تجاوز
+چ.. چی! ؟
_تو دیگه مال منی فهمیدی.. من میخوام بهت بگم.. من عاشقتم و خیلی هم دوست دارم لطفا باهام باش
+خب.. منم دوست دارم
_چی! راست میگی
+آره
_بیا بغلم
+*بغلش میکنه*
_دوست دارم
+منم
+خب دیگه من باید برم پایین
_چرا
+خب من خدمتکارم
_از این به بعد تو دوس دختر ارباب اینجا هستی و هیچ کاری انجام نمیدی.. فهمیدی*جدی*
+ب.. باشه
_*میبوستش*حالا به بقیه میگم برن وسایل هاتو بیارن اینجا
+من از همون روز اولی که اومدم هیچی نیاوردم
_او.. باشه پس میگم برات بخرن
+باشه
+شکمم درد میکنه
_به خدمتکارا میگم بهت قرص بدن
+باشه
*****************
یه مسکن خوردم و رفتم توی حیاط..داشتم توی حیاط میگشتم که یهو دیدم یکی گفت
$میبینم که دوس دختر ارباب شدی
برگشتم دیدم
+او جسیکا.. سلام
$سلام.. حالت چطوره
+خوبم ممنون
$شنیدم دوس دخترش شدی.. چطوری شد
+نمیدونم یک دفعه ای شد*خنده*
$نه اخه جای تعجبه چون تاحالا ارباب عاشق هیچ کسی نشده
+جدی!؟
$اره دیگه
+پس این شانس من بوده*خنده*
$*خنده*
$راستی مواظب خودت باش
+چرا
$چون چند تا خدمتکار هستن که فقط میخوان زن ارباب بشن.. حالا که فهمیدن که تو دوس دخترش مطمئن باش قراره یه بلایی سرت بیارن
+باشه حواسم هست
$خب من برم
+اوکی
جسیکا و رفت و من تنها شدم .. باد داشت مو هامو به حرکت در می اورد.. آسمان کاملا سیاه بود.. احساس میکردم توی یه سیاه چاله افتادم که همه جاش سیاهه.. البته خوشحالم که الان با ارباب توی رابطه هستم. .. ولی من دلم میخواد که همه ی مردم از شر این دنیای سیاه خلاص بشن.. پس باید کلید رو پیدا کنم. من نمیخوام به ارباب خیانت کنم ولی مجبورم . من دوسش دارم ولی میخوام مردمی که توی این دنیا گیر افتادن رو نجات بدم.. پس باید روی کلید تمرکز کنم...
شرایط
7لایک
7کامنت
••••••|••••••
۴.۹k
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.