P9چند پارتی لینو«قاب عکس خونی»
ویو هان : یهو لینو گفت : «باشه هایجین باشه تو فقط آروم باش من ا/ت رو میارم» و بعد هیون با تعجب پرسید : «کسی نمی خواد به من بگه که اینجا چه خبره» گفتم : «اوضاع از اونی که فکر می کنی هم بدتره وایسا ا/ت بیاد می فهمی» ویو لینو : تلفن رو برداشتم و شماره ی افسر کیم رو گرفتم
مکالمه ی لینو با افسر کیم :
لینو : الو افسر کیم...
افسر کیم : الو قربان شمایید؟
لینو : آره خودمم...
افسر کیم : جانم بفرمایید...
لینو : خانم ا/ت پارک رو بیارید پاسگاه همین حالا
افسر کیم : اما قربان خانم پارک امروز بازجویی ندارن...
لینو : خودم میدونم گفتم بیارش اینجا همین حالا
«با عربده»
«پایان مکالمه»
ادامه ویو لینو : از شدت کلافگی پوفی کشیدم و دستم رو لای موهام بردم بعد رو به هان برگشتم و بهش گفتم : «گوشه ی سمت راست پاسگاه کنار بخاری یک جعبه کمک های اولیه هست اونو بردار مقداری باند توشه باند هاش رو بردار و دست هایجین باهاش ببند تا بیشتر از این خون نیومده...» هان سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد و رفت تا جعبه رو بیاره هیون جین هم دست خواهرش رو گرفته بود و سعی می کرد خون رو بند بیاره تا اینکه...
مکالمه ی لینو با افسر کیم :
لینو : الو افسر کیم...
افسر کیم : الو قربان شمایید؟
لینو : آره خودمم...
افسر کیم : جانم بفرمایید...
لینو : خانم ا/ت پارک رو بیارید پاسگاه همین حالا
افسر کیم : اما قربان خانم پارک امروز بازجویی ندارن...
لینو : خودم میدونم گفتم بیارش اینجا همین حالا
«با عربده»
«پایان مکالمه»
ادامه ویو لینو : از شدت کلافگی پوفی کشیدم و دستم رو لای موهام بردم بعد رو به هان برگشتم و بهش گفتم : «گوشه ی سمت راست پاسگاه کنار بخاری یک جعبه کمک های اولیه هست اونو بردار مقداری باند توشه باند هاش رو بردار و دست هایجین باهاش ببند تا بیشتر از این خون نیومده...» هان سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد و رفت تا جعبه رو بیاره هیون جین هم دست خواهرش رو گرفته بود و سعی می کرد خون رو بند بیاره تا اینکه...
۳.۲k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.