part 3
part 3
________________________
همون موقع یکی از زخم های هامونو باز میشه
هامونو:ایییییی
سومیکو:اون زخم عمیقه بیا من باند دارم
هامونو:باشه
*سومیکو هامونو رو خیلی آروم جوری که هیچکس بیدار نشه میبره تو و میشینن سومیکو هم شروع میکنه باندپیچی زخم هامونو
سومیکو: دوباره که داری زل میزنی
هامونو: ای کاش منم مثل تو بودم ی زندگی شاد با خواهر و برادرام و پدر مادرم
سومیکو:چرا نینجا شودی میتونستی با خانوادت زندگی ک
هامونو:نه.....یعنی........وقتی پدرت رئیس کل نینجا ها باشه از تو هم انتظار میره که ی آدم کش ماهری باشی
سومیکو:که اینطور ......پدرت رئیس دسته نینجا هاست؟
هامونو:اره.........راستی من اسمتو نپرسیدم
سومیکو:اسم من سومیکوه
هامونو:خوشبختم منم هامونو ام
سومیکو:خوشبختم
هامونو:ببینم تو چرا ی نینجا نمیشی.....نینجا ها باید همیشه سریع و متمرکز باشن
سومیکو:هااااااااا منظورت چیه؟
هامونو:ی نینجا اینطوری میتونی مهارت های خوبی برای کشتن شیاطین یاد بگیری
سومیکو:نه
هامونو:چرا
سومیکو:من از زندگی با خانوادم خوشحالم بعدشم
من میخوام شیطان کش بشم تا از خانوادم محافظت کنم
*هامونو لبخند ملیح میزنه
هامونو:سومیکو خانواده تو خیلی خوش شانس هستند که تو عضوی از خانوادشون هستی
سومیکو نگاهی به هامونو میندازه و لبخند میزنه
سومیکو:پدر توهم باید خوشحال باشه که دختر قوی مثل تو داره
هامونو:پدرم؟.....ایکاش اینطوری بود
سومیکو:یعنی چی؟
هامونو:راستش من پیش نینجا های دیگه خیلی ضعیفم و پدرم اصلا از این موضوع خوشش نمیاد همیشه موقع تمرین تا مرگ میرم و برمیگردم ولی کافی نیست پدرم منو ی آدم ضعیف و رقت انگیز میبینه
سومیکو:پس مادرت چی؟ اون نمیتونه کاری بکنه؟
هامونو:مادرم؟اون وقتی من پنچ سالم بود مرد
سومیکو:واقعا متاسفم......نباید میپرسیدم
هامونو دوباره لبخند میزنه
هامونو:عیبی نداره ......تو که چیزی نمیدونستی
سومیکو: اها
هامونو:باندپیچی تموم نشود؟
سومیکو:ها؟چرا؟ تمومه
________________________
همون موقع یکی از زخم های هامونو باز میشه
هامونو:ایییییی
سومیکو:اون زخم عمیقه بیا من باند دارم
هامونو:باشه
*سومیکو هامونو رو خیلی آروم جوری که هیچکس بیدار نشه میبره تو و میشینن سومیکو هم شروع میکنه باندپیچی زخم هامونو
سومیکو: دوباره که داری زل میزنی
هامونو: ای کاش منم مثل تو بودم ی زندگی شاد با خواهر و برادرام و پدر مادرم
سومیکو:چرا نینجا شودی میتونستی با خانوادت زندگی ک
هامونو:نه.....یعنی........وقتی پدرت رئیس کل نینجا ها باشه از تو هم انتظار میره که ی آدم کش ماهری باشی
سومیکو:که اینطور ......پدرت رئیس دسته نینجا هاست؟
هامونو:اره.........راستی من اسمتو نپرسیدم
سومیکو:اسم من سومیکوه
هامونو:خوشبختم منم هامونو ام
سومیکو:خوشبختم
هامونو:ببینم تو چرا ی نینجا نمیشی.....نینجا ها باید همیشه سریع و متمرکز باشن
سومیکو:هااااااااا منظورت چیه؟
هامونو:ی نینجا اینطوری میتونی مهارت های خوبی برای کشتن شیاطین یاد بگیری
سومیکو:نه
هامونو:چرا
سومیکو:من از زندگی با خانوادم خوشحالم بعدشم
من میخوام شیطان کش بشم تا از خانوادم محافظت کنم
*هامونو لبخند ملیح میزنه
هامونو:سومیکو خانواده تو خیلی خوش شانس هستند که تو عضوی از خانوادشون هستی
سومیکو نگاهی به هامونو میندازه و لبخند میزنه
سومیکو:پدر توهم باید خوشحال باشه که دختر قوی مثل تو داره
هامونو:پدرم؟.....ایکاش اینطوری بود
سومیکو:یعنی چی؟
هامونو:راستش من پیش نینجا های دیگه خیلی ضعیفم و پدرم اصلا از این موضوع خوشش نمیاد همیشه موقع تمرین تا مرگ میرم و برمیگردم ولی کافی نیست پدرم منو ی آدم ضعیف و رقت انگیز میبینه
سومیکو:پس مادرت چی؟ اون نمیتونه کاری بکنه؟
هامونو:مادرم؟اون وقتی من پنچ سالم بود مرد
سومیکو:واقعا متاسفم......نباید میپرسیدم
هامونو دوباره لبخند میزنه
هامونو:عیبی نداره ......تو که چیزی نمیدونستی
سومیکو: اها
هامونو:باندپیچی تموم نشود؟
سومیکو:ها؟چرا؟ تمومه
۱.۵k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.