« قرار پنهان »
« قرار پنهان »
از نظر دامیان
بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شدم مامانم برام یه دستیار شخصی گرفت تا منو هر جایی میخوام ببره ولی بدون آنیا
بعد از اینکه منو رسوند به مدرسه داشتم میرفتم سر کلاس که از لابلای بوته ها یه صدایی شنیدم
از نظر آنیا
الکس کوبوندم به دیوار و صورتش رو آورد جلوی صورتم میخواستم یکی از اون مشتایی همیشگیم بهش بزنم که
دامیان : گم شو عوضی
دامیان چند دقیقه شروع میکنه به زدن الکس و ولش میکنه
دامیان : اگه یه بار دیگه پیش این دختر ببینمت میدونی چیکارت میکنم
الکس میخنده
الکس : فکر کردی چون دوست پسرشی میتونی روش غیرتی شی ... هه ....
الکس صحنه رو ترک میکنه
دامیان دست آنیا رو میگیره و میبرتش روی صندلی
دامیان : همه چیرو بهم توضیح میدی
آنیا : من من .. نمیتونم
دامیان : اگه به من چیزی نگی همه درباره قرار ما دوتا میفهمن
آنیا : آخه اگه
دامیان : آخه چی ...
از نظر نویسنده
دامیان داشت صحبت میکرد کع یکدفع حالش بد میشه و وقتی میخواد بیفته آنیا میگیرتش
آنیا : دامیان حالت خوبه
دامیان : اره من خوبم فقط یه لحظه سرم گیج رفت
آنیا دامیان رو میزاره رو صندلی
آنیا : « چه فایده اون بلخره همرو فراموش میکنه » خب میدونی ...
آنیا همه چیرو برای دامیان تعریف میکنه
دامیان : میدونی بابت مامانم ببخشید واقعا ...
آنیا میپره وسط حرفش
آنیا : نه نه اشکال نداره مامانت حتما خیلی دوست داره که برات همچین کاری کرده
دامیان صورتش سرخ میشه
از نظر نویسنده آنیا دامیان میرن سر کلاس و همه نگاشون میکنن
آنیا میره میشینه پیش بکی
آنیا : بکی چیشده چرا همه این جوری نگامون میکنن
بکی : ام آنیا الکس همه چیزو به بقیه گفت
آنیا : شکع
دامیان : امیل اوین چیشده چرا همه اینجوری نگاهمون میکنن
امیل : رئیس شما با اون موصورتی تو رابطه این
دامیان به الکس یه نگاه میکنه و یک دفع ...
از نظر دامیان
بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شدم مامانم برام یه دستیار شخصی گرفت تا منو هر جایی میخوام ببره ولی بدون آنیا
بعد از اینکه منو رسوند به مدرسه داشتم میرفتم سر کلاس که از لابلای بوته ها یه صدایی شنیدم
از نظر آنیا
الکس کوبوندم به دیوار و صورتش رو آورد جلوی صورتم میخواستم یکی از اون مشتایی همیشگیم بهش بزنم که
دامیان : گم شو عوضی
دامیان چند دقیقه شروع میکنه به زدن الکس و ولش میکنه
دامیان : اگه یه بار دیگه پیش این دختر ببینمت میدونی چیکارت میکنم
الکس میخنده
الکس : فکر کردی چون دوست پسرشی میتونی روش غیرتی شی ... هه ....
الکس صحنه رو ترک میکنه
دامیان دست آنیا رو میگیره و میبرتش روی صندلی
دامیان : همه چیرو بهم توضیح میدی
آنیا : من من .. نمیتونم
دامیان : اگه به من چیزی نگی همه درباره قرار ما دوتا میفهمن
آنیا : آخه اگه
دامیان : آخه چی ...
از نظر نویسنده
دامیان داشت صحبت میکرد کع یکدفع حالش بد میشه و وقتی میخواد بیفته آنیا میگیرتش
آنیا : دامیان حالت خوبه
دامیان : اره من خوبم فقط یه لحظه سرم گیج رفت
آنیا دامیان رو میزاره رو صندلی
آنیا : « چه فایده اون بلخره همرو فراموش میکنه » خب میدونی ...
آنیا همه چیرو برای دامیان تعریف میکنه
دامیان : میدونی بابت مامانم ببخشید واقعا ...
آنیا میپره وسط حرفش
آنیا : نه نه اشکال نداره مامانت حتما خیلی دوست داره که برات همچین کاری کرده
دامیان صورتش سرخ میشه
از نظر نویسنده آنیا دامیان میرن سر کلاس و همه نگاشون میکنن
آنیا میره میشینه پیش بکی
آنیا : بکی چیشده چرا همه این جوری نگامون میکنن
بکی : ام آنیا الکس همه چیزو به بقیه گفت
آنیا : شکع
دامیان : امیل اوین چیشده چرا همه اینجوری نگاهمون میکنن
امیل : رئیس شما با اون موصورتی تو رابطه این
دامیان به الکس یه نگاه میکنه و یک دفع ...
۴۵۷
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.