ستاره من(part 8)
ستاره من(part 8)
*ویو کوک
زنگ آخر خورد و سوار ماشین شدم و به سمت خونه راه افتادم که یهو دو تا ماشین جلوی اوزی ایستادن اولش فک کردم شاید بازم گون وو فک کرده اوزی دوس دخترمه و میخواد اونو گروگان بگیره بخاطر همین رفتم جلوش وایسادم یهو یه دستمال جلو دهنمو گرفت و بیهوش شدم
*ویو اوزی
قبل از اینکه زنگ کلاس بخوره نقشه کشیدم و به داداشم نقشمو گفتم
درحال اجرا کردن نقشه بودیم که یهو کوک اومدم جلوم وایساد و ازم محافظت کرد
اونموقع تپش قلب زیادی داشتم ولی باید دستمال جلو دهنش میزاشتم چون چاره ای نداشتم
وقتی بیهوش شد خیلی نگرانش شده بودم چون به هرحال دوسش داشتم ولی خب
گون وو:آخيش بلاخره میتونم یه انتقام ابدار بگیرم ببریدش
خلاصه کوک رو میزارن تو ماشین منم که فقط نقشم این بود که کوک رو بیهوش کنم باید میرفتم به ادامه مدرسم می رسیدم چون میگفتن آسیب میبینی
*ویو گون وو
بعد از اینکه کوک بیهوش شد دستور اینو دادم که بریم امارت پدرش تا پولش رو به ما بده وگرنه پسرشو میکشیم چون اینجوری پولو میده و قراره پولدار شم
به امارت پدر کوک رسیدیم
مامور ها:شما کی هستین؟اجازه ورود ندارین!
گون وو:خفه شو وگرنه یه تیر میکنم پس کلت درو باز کن!
درو باز کرد و ما وارد شدیم
گون وو:هی آقا جئون!!!!!!بیا بیرون وگرنه پسرتو میکشم
پدر کوک:چیی؟کوک؟هی یه تار مو ازش کم بشه میکشمت!
گون وو:باشه اول پولو رد کن بیاد
پدر کوک:چقد؟
گون وو: 1 میلیون دلار
پدر کوک:هممممم باشه الان میارم
تک تیر:الو بله آقای جئون؟
پدر کوک:ببین به بقیه تک تیر ها بگو اون چند نفرو بزنن خودتم بزن تا پسرمو نکشتن
تک تیر:اطاعت شد!
*ویو کوک
به هوش اومدم دیدم جلو در امارتم و به صندلی بسته شدم به بالا نگا کردم دیدم گون وو منو به صندلی بسته یهو یه تیر به مغزش و مغز دستیاراش وارد شد و منو سریع مامور ها باز کردن سرم گیج میرفت ولی یه ذره اوکی بودم ولی من بلند کردنو بردن تو اتاقم تا استراحت کنم
*ویو کوک
زنگ آخر خورد و سوار ماشین شدم و به سمت خونه راه افتادم که یهو دو تا ماشین جلوی اوزی ایستادن اولش فک کردم شاید بازم گون وو فک کرده اوزی دوس دخترمه و میخواد اونو گروگان بگیره بخاطر همین رفتم جلوش وایسادم یهو یه دستمال جلو دهنمو گرفت و بیهوش شدم
*ویو اوزی
قبل از اینکه زنگ کلاس بخوره نقشه کشیدم و به داداشم نقشمو گفتم
درحال اجرا کردن نقشه بودیم که یهو کوک اومدم جلوم وایساد و ازم محافظت کرد
اونموقع تپش قلب زیادی داشتم ولی باید دستمال جلو دهنش میزاشتم چون چاره ای نداشتم
وقتی بیهوش شد خیلی نگرانش شده بودم چون به هرحال دوسش داشتم ولی خب
گون وو:آخيش بلاخره میتونم یه انتقام ابدار بگیرم ببریدش
خلاصه کوک رو میزارن تو ماشین منم که فقط نقشم این بود که کوک رو بیهوش کنم باید میرفتم به ادامه مدرسم می رسیدم چون میگفتن آسیب میبینی
*ویو گون وو
بعد از اینکه کوک بیهوش شد دستور اینو دادم که بریم امارت پدرش تا پولش رو به ما بده وگرنه پسرشو میکشیم چون اینجوری پولو میده و قراره پولدار شم
به امارت پدر کوک رسیدیم
مامور ها:شما کی هستین؟اجازه ورود ندارین!
گون وو:خفه شو وگرنه یه تیر میکنم پس کلت درو باز کن!
درو باز کرد و ما وارد شدیم
گون وو:هی آقا جئون!!!!!!بیا بیرون وگرنه پسرتو میکشم
پدر کوک:چیی؟کوک؟هی یه تار مو ازش کم بشه میکشمت!
گون وو:باشه اول پولو رد کن بیاد
پدر کوک:چقد؟
گون وو: 1 میلیون دلار
پدر کوک:هممممم باشه الان میارم
تک تیر:الو بله آقای جئون؟
پدر کوک:ببین به بقیه تک تیر ها بگو اون چند نفرو بزنن خودتم بزن تا پسرمو نکشتن
تک تیر:اطاعت شد!
*ویو کوک
به هوش اومدم دیدم جلو در امارتم و به صندلی بسته شدم به بالا نگا کردم دیدم گون وو منو به صندلی بسته یهو یه تیر به مغزش و مغز دستیاراش وارد شد و منو سریع مامور ها باز کردن سرم گیج میرفت ولی یه ذره اوکی بودم ولی من بلند کردنو بردن تو اتاقم تا استراحت کنم
۱۲۴
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.