چون بهم انرژی دادین براتون سه پارت گذاشتم ❤
پارت ۲۷
جوابی ندادم، نمیتونستم انکار کنم ، بیشتر می خواستم ، من کوک رو درون خودم می خواستم ....
_نشنیدم صداتو
+بیشتر ... می خوام
- دوست داری وقتی درونت میکوبم دستهاتو دور گردنم بندازی و لذت سکسمون رو ببری ... هوم ؟
با نفس های سخت چشم هام رو بستم
+می خوام ...
- می خوای اونقدری بفاکت بدم که نای راه رفتن نداشته باشی ؟
یا مثلا اونقدر مارکت کنم که از ده کیلومتری معلوم بشه تو مال منی ...
با حرف های جانگکوک شهوتم بیشتر می شد
+می خوام
گفتم و با بلند کردن کمرم ، عضوم رو به عضو جانگکوک رسوندم و محکم بهش فشار آوردم
_دختر خوب ... ولی اولش من باید از اینجا بیام بیرون
+کی ...کی میای بیرون ؟.
- این بستگی به تو داره ا/ت ، تو باید منو بیاری بیرون ، تو باید سلامت کامل مغز و اعصابم رو تایید کنی ...
+این کار رو میکنم ...
_اونوقت من طوری بفاکت میدم که دلت بخواد هر ثانیه زیرم باشی
کوک گفت و بوسه ای به پیشونیم زد
به آرومی از روم بلند شد و لباس هاش رو مرتب کرد
_وقت ملاقاتمون تموم شد دکتر
به آرومی از روی تخت بلند شدم و کمربند شلوارم رو بستم و لبخندی به کوک زدم و شروع کردم به جمع کردن وسایلم
_ملاقات خوبی بود دکتر
با نزدیک شدن کوک دوباره به چشم هاش خیره شدم و منتظر بوسه ی خداحافظی موند
کوک لبخند زد و با پشت دست گونم رو نوازش کرد بوسه ی گرمی به لب هام زد و من رو به سمت در هدایت کرد
- منتظرتم
با این حرف کوک از اتاق خارج شدم و پوزخند معنا دار کوک رو ندیدم ...
پایان پارت ۲۷
لایک کنید لطفا ♥️🙏
جوابی ندادم، نمیتونستم انکار کنم ، بیشتر می خواستم ، من کوک رو درون خودم می خواستم ....
_نشنیدم صداتو
+بیشتر ... می خوام
- دوست داری وقتی درونت میکوبم دستهاتو دور گردنم بندازی و لذت سکسمون رو ببری ... هوم ؟
با نفس های سخت چشم هام رو بستم
+می خوام ...
- می خوای اونقدری بفاکت بدم که نای راه رفتن نداشته باشی ؟
یا مثلا اونقدر مارکت کنم که از ده کیلومتری معلوم بشه تو مال منی ...
با حرف های جانگکوک شهوتم بیشتر می شد
+می خوام
گفتم و با بلند کردن کمرم ، عضوم رو به عضو جانگکوک رسوندم و محکم بهش فشار آوردم
_دختر خوب ... ولی اولش من باید از اینجا بیام بیرون
+کی ...کی میای بیرون ؟.
- این بستگی به تو داره ا/ت ، تو باید منو بیاری بیرون ، تو باید سلامت کامل مغز و اعصابم رو تایید کنی ...
+این کار رو میکنم ...
_اونوقت من طوری بفاکت میدم که دلت بخواد هر ثانیه زیرم باشی
کوک گفت و بوسه ای به پیشونیم زد
به آرومی از روم بلند شد و لباس هاش رو مرتب کرد
_وقت ملاقاتمون تموم شد دکتر
به آرومی از روی تخت بلند شدم و کمربند شلوارم رو بستم و لبخندی به کوک زدم و شروع کردم به جمع کردن وسایلم
_ملاقات خوبی بود دکتر
با نزدیک شدن کوک دوباره به چشم هاش خیره شدم و منتظر بوسه ی خداحافظی موند
کوک لبخند زد و با پشت دست گونم رو نوازش کرد بوسه ی گرمی به لب هام زد و من رو به سمت در هدایت کرد
- منتظرتم
با این حرف کوک از اتاق خارج شدم و پوزخند معنا دار کوک رو ندیدم ...
پایان پارت ۲۷
لایک کنید لطفا ♥️🙏
۴.۵k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.