وابسته ام به تو p۲۲
ادامش اینجا
برگه هاشو مرتب کردم یه دفع اومد پشتم دستشو کشید رو بازوم موچ دستمو گرفت گردنمو بوس کرد با گونم سرمو برگردوندم نگاش کردم با چشایه خسته و خمارش نگام میکرد دستمو رو صورتش گذاشتم لبامو بوسه ریزی زد من:انقدر به خودت فشار نیار کوک:چشم برگشتم طرفش من:بریم بخوابیم داری میمیری از خستگی باهم رفتیم خوابیدیم فردا صبح بیدار شدم اتفاق خوبی در پیش نبود اونا اصرار داشتن جونگ کوک منو بفروشه تا اون نمیره خیلی عصبی بود ولی خواستم پیشش باشم رفتم تو اتاقش همش راه میرفت من:جونگ کوک انقدر عصبی نباش کوک:عشقم الان حرف نزن عصبیم یه چی میگم ناراحت میشی من:مهم نیست الان مهم تویی رفتم طرفش من:انقدر حرص نخور یکم به فکر خودت باش نفسم کوک:چجوری تو بگو چجوری میخوان عشقمو ازم بگیرن آروم باشم من:هی کوکی من هیچ وقت نمی ترسه انقدری قوی هست که از من مراقبت کنه جونگ کوک کوک:جانم من:بزار منو ببرن بغض کردم کوک:چی من:گفتم بزار منو ببرن کوک:میفهمی چی داری میگی من:نه
از عصبانیت قرمز شد بازومو محکم گرفت کوک:ازم میخوای تو رو بدم به اونا آرههههه وقتی نمیفهمی چرا حرف میزنیی هانننن گریم گرفت ترسیدم بودم کوک:ممنننن تو رو به اون عوضیااا نمیدم تو فقط مال منی فقط مال من بری که من زنده بمونم شده جونمم برات میدم ولی جنازتم رو دوش اونا نمیزارم دستمو رو بازوم گذاشتم کوک:زندگیم اومد بغلم کرد کوک:ببخشید سرت داد زدم تقصیر خودته تو که میدونی همه کسمی میدونی نمی تونم بعد میگیش
برگه هاشو مرتب کردم یه دفع اومد پشتم دستشو کشید رو بازوم موچ دستمو گرفت گردنمو بوس کرد با گونم سرمو برگردوندم نگاش کردم با چشایه خسته و خمارش نگام میکرد دستمو رو صورتش گذاشتم لبامو بوسه ریزی زد من:انقدر به خودت فشار نیار کوک:چشم برگشتم طرفش من:بریم بخوابیم داری میمیری از خستگی باهم رفتیم خوابیدیم فردا صبح بیدار شدم اتفاق خوبی در پیش نبود اونا اصرار داشتن جونگ کوک منو بفروشه تا اون نمیره خیلی عصبی بود ولی خواستم پیشش باشم رفتم تو اتاقش همش راه میرفت من:جونگ کوک انقدر عصبی نباش کوک:عشقم الان حرف نزن عصبیم یه چی میگم ناراحت میشی من:مهم نیست الان مهم تویی رفتم طرفش من:انقدر حرص نخور یکم به فکر خودت باش نفسم کوک:چجوری تو بگو چجوری میخوان عشقمو ازم بگیرن آروم باشم من:هی کوکی من هیچ وقت نمی ترسه انقدری قوی هست که از من مراقبت کنه جونگ کوک کوک:جانم من:بزار منو ببرن بغض کردم کوک:چی من:گفتم بزار منو ببرن کوک:میفهمی چی داری میگی من:نه
از عصبانیت قرمز شد بازومو محکم گرفت کوک:ازم میخوای تو رو بدم به اونا آرههههه وقتی نمیفهمی چرا حرف میزنیی هانننن گریم گرفت ترسیدم بودم کوک:ممنننن تو رو به اون عوضیااا نمیدم تو فقط مال منی فقط مال من بری که من زنده بمونم شده جونمم برات میدم ولی جنازتم رو دوش اونا نمیزارم دستمو رو بازوم گذاشتم کوک:زندگیم اومد بغلم کرد کوک:ببخشید سرت داد زدم تقصیر خودته تو که میدونی همه کسمی میدونی نمی تونم بعد میگیش
۳۸.۷k
۲۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.