ستاره خاموش شده پارت 6❤️✨️🍷
این پارت اوج تغییر ✨️🍷
لونا از خونه رفت بیرون داخل سالن اپارتمان یه آرایش گاه بزرگ بود
لونا: عه برم ببینم اونجا چه خبره
لونا دید دو سع تا دختر آرایشگر رو اذیت میکنن
لونا: چرا دارید اذیتش میکنین ولش کنید
اون دخترا: خفه شو هوس مردن کردی؟
لونا هه نمیدونه من ۵ سال بُکس کار کردم
اومدن سمت لونا لونا هم یه درس حسابی بهشون داد
دیگه نیاین اینجا اگه اومدین با من طرفین
آرایشگر : ممنون باید برات جبران کنم
لونا: خواهش میکنم اشکال نداره
آرایشگر: اسم من سوکیونگه
لونا: اسم منم لوناعه
خلاصه گذشته تا باهم دوس شدن
اعضا. برای ۴ ماه رفته بودن سفر
لونا هم این مدت تو آرایشگا به خودش میرسید
اعضا برگشتن :)
لونا داشت اب میخورد
جیمین: تو کی هستی
همه اعضا با تعجب به لونا نگاه میکردن
لونا کاملا ............
لونا کاملا تغییر کرده بود با ورزش آرایشگاه و پوست مو ......
هیچ کدوم از اعضا لونا رو نمیشناختن
تهیونگ: ببخشید شما تو خونه ما چیکار میکنی
لونا به کره ای گفت: من همون دخترم که گفتی بالا خونه رو داده اجاره
فکر جیمین تهیونگ شوگا جین آرام جونگکوک جی هوپ : واییی چقدر خوشگل شده این دختره
شوگا: دروغ نگو
لونا: راست میگم
لونا: راستی حرفای قشنگی که قبلا راجبم میزدید رو میشنیدم
یهو سگ تهیونگ یونتان اومد سمت لونا...
لونا : جیغغغغغغغغغغغغع
جونگکوک: چته
لونا پَرید بغل جونگکوک
جونگکوک چرا قلبم داره تند میزنه
لونا: مگه نمی نبینی میترسم سگه رو بِبَر
جونگکوک: اگه دستاتو دور گردنم ول کنی باشه
جونگکوک یونتان رو برد
شب شد
لونا: راستی بابابزرگ فردا میاد
تهیونگ: وای نه چرا
لونا : نمیدونم
صبح شد بابابزرگ اومد
بابابزرگ: تهیونگ به زنت خوب رفتار کردی
تهیونگ: اره (دستشو انداخت دور کمر لونا )
لونا: داری چیکار میکنی
پدربزرگ با تعجب نگا کرد
لونا: اخه کمرم درد میکنه
پدربزرگ: بچه ها مواظبش نبودید
لونا: اره خیلی زیاد بریم ناهار بخوریم
پدربزرگ: لونا چرا رفتی اخر میز برو کنار تهیونگ بشین
لونا: باشه
تهیونگ: بیا کنارم بشین عزیزم
لونا: باشه عزیزم/=
بابابزرگ: لونا برات کارت اعتباری گرفتم برو خرید عصر
لونا: واقعا ممنونم 🥲
لونا: وای چه فروشگاهای بزرگییییییییی پشمام از کجا شروع کنم چقدر کیوتننننننن🫰🏻💜
لونا کلی چه عرض کنم یه تُن لباس خرید
بابابزرگ: برگشتی خرید چطور بود شام خوردی
لونا: اره خوب بود شام خوردم
لونا: خستم من میرم بخوابم میرم اتاق خودم
بابابزرگ: چرا نمیری اتاق تهیونگ
لونا: یادم رفته بود اخه عادت نکردم هنوز
لونا رفت تو اتاق تهیونگ
تهیونگ: اینجا چیکار میکنی
لونا : اومدم بخوابم
تهیونگ: کنار من
لونا: نه تو اتاقت//=
تهیونگ: من رو تخت میخوام تو رو زمین
لونا: چی هه من رو تخت تو رو زمین
تهیونگ: لونا چیکار میکنی
لونا: دارم پتو برمیدارم
تهیونگ: نکش برای منه
لونا افتاد تو بغل تهیونگ یهو در باز شد..........
در باز شد لونا که افتاده بود بغل تهیونگ
بابابزرگ: اشکال نداره کارتو نو کنین من میرم
تهیونگ: لونا جات خوبه قرار نیست از روم پاشی
لونا: شکه شدم و گرنه تو چی هستی
تهیونگ: من بابابزرگ رو میشناسم شب بیا دوتامون رو تخت بخوابیم
لونا: چی
تهیونگ: بیا ولی نباید نزدیکم شی اگه بهم بچسبی ميندازمت بیرون
لونا: هه من نمیخوابم
تهیونگ: هر جور راحتی برو رو زمین بخواب
لونا: فقط همین امشب کنارت میخوابم
لونا: من این بالش ها رو وسطمون میزارم
تهیونگ : اوکی
دوتاشون خوابشون برد
صبح شد دوتاشون محکم همو بغل کرده بودن
لونا: پسره منحرفف چیکار میکردی
تهیونگ: یاااا دختره منحرف مگه بهت نگفتم نزدیکم نشو
بابابزرگ اومد تو اتاق: دعوا میکنین
دوتاشون هم زمان گفتن نه
بابابزرگ: براتون صبحونه درست کردم
شبتون چطور بود خوش گذشت
تهیونگ: اره خیلی زیاد مگه نه لونا
لونا: خیلی تهیونگ کارش تو تخت خواب خوبه🤣
همه اعضا با تعجب نگاه تهیونگ میکردن
تهیونگ با حرکات اشاره بهشون میگفت نه اینطور نیست
بابابزرگ: فردا تولدمه اینجا جشن میگرم
لونا: پس من تدارک میبینم
صبح شد
بابابزرگ تولدت مبارک تولدت مبارک
لونا کیک رو آورد
بابابزرگ: برای تولد امسالم یع کادو خاص میخوام
لونا: امسال هرچی شما بگین
تهیونگ: اره
جین: اره بابا بزرگ
جیمین شوگا جیهوپ نامجون : درست میگه بابا بزرگ
بابابزرگ: تهیونگ و لونا همدیگه رو ببوسین( از لب)
تهیونگ آروم آروم لبشو نزدیک کرد ولی..........
لونا از خونه رفت بیرون داخل سالن اپارتمان یه آرایش گاه بزرگ بود
لونا: عه برم ببینم اونجا چه خبره
لونا دید دو سع تا دختر آرایشگر رو اذیت میکنن
لونا: چرا دارید اذیتش میکنین ولش کنید
اون دخترا: خفه شو هوس مردن کردی؟
لونا هه نمیدونه من ۵ سال بُکس کار کردم
اومدن سمت لونا لونا هم یه درس حسابی بهشون داد
دیگه نیاین اینجا اگه اومدین با من طرفین
آرایشگر : ممنون باید برات جبران کنم
لونا: خواهش میکنم اشکال نداره
آرایشگر: اسم من سوکیونگه
لونا: اسم منم لوناعه
خلاصه گذشته تا باهم دوس شدن
اعضا. برای ۴ ماه رفته بودن سفر
لونا هم این مدت تو آرایشگا به خودش میرسید
اعضا برگشتن :)
لونا داشت اب میخورد
جیمین: تو کی هستی
همه اعضا با تعجب به لونا نگاه میکردن
لونا کاملا ............
لونا کاملا تغییر کرده بود با ورزش آرایشگاه و پوست مو ......
هیچ کدوم از اعضا لونا رو نمیشناختن
تهیونگ: ببخشید شما تو خونه ما چیکار میکنی
لونا به کره ای گفت: من همون دخترم که گفتی بالا خونه رو داده اجاره
فکر جیمین تهیونگ شوگا جین آرام جونگکوک جی هوپ : واییی چقدر خوشگل شده این دختره
شوگا: دروغ نگو
لونا: راست میگم
لونا: راستی حرفای قشنگی که قبلا راجبم میزدید رو میشنیدم
یهو سگ تهیونگ یونتان اومد سمت لونا...
لونا : جیغغغغغغغغغغغغع
جونگکوک: چته
لونا پَرید بغل جونگکوک
جونگکوک چرا قلبم داره تند میزنه
لونا: مگه نمی نبینی میترسم سگه رو بِبَر
جونگکوک: اگه دستاتو دور گردنم ول کنی باشه
جونگکوک یونتان رو برد
شب شد
لونا: راستی بابابزرگ فردا میاد
تهیونگ: وای نه چرا
لونا : نمیدونم
صبح شد بابابزرگ اومد
بابابزرگ: تهیونگ به زنت خوب رفتار کردی
تهیونگ: اره (دستشو انداخت دور کمر لونا )
لونا: داری چیکار میکنی
پدربزرگ با تعجب نگا کرد
لونا: اخه کمرم درد میکنه
پدربزرگ: بچه ها مواظبش نبودید
لونا: اره خیلی زیاد بریم ناهار بخوریم
پدربزرگ: لونا چرا رفتی اخر میز برو کنار تهیونگ بشین
لونا: باشه
تهیونگ: بیا کنارم بشین عزیزم
لونا: باشه عزیزم/=
بابابزرگ: لونا برات کارت اعتباری گرفتم برو خرید عصر
لونا: واقعا ممنونم 🥲
لونا: وای چه فروشگاهای بزرگییییییییی پشمام از کجا شروع کنم چقدر کیوتننننننن🫰🏻💜
لونا کلی چه عرض کنم یه تُن لباس خرید
بابابزرگ: برگشتی خرید چطور بود شام خوردی
لونا: اره خوب بود شام خوردم
لونا: خستم من میرم بخوابم میرم اتاق خودم
بابابزرگ: چرا نمیری اتاق تهیونگ
لونا: یادم رفته بود اخه عادت نکردم هنوز
لونا رفت تو اتاق تهیونگ
تهیونگ: اینجا چیکار میکنی
لونا : اومدم بخوابم
تهیونگ: کنار من
لونا: نه تو اتاقت//=
تهیونگ: من رو تخت میخوام تو رو زمین
لونا: چی هه من رو تخت تو رو زمین
تهیونگ: لونا چیکار میکنی
لونا: دارم پتو برمیدارم
تهیونگ: نکش برای منه
لونا افتاد تو بغل تهیونگ یهو در باز شد..........
در باز شد لونا که افتاده بود بغل تهیونگ
بابابزرگ: اشکال نداره کارتو نو کنین من میرم
تهیونگ: لونا جات خوبه قرار نیست از روم پاشی
لونا: شکه شدم و گرنه تو چی هستی
تهیونگ: من بابابزرگ رو میشناسم شب بیا دوتامون رو تخت بخوابیم
لونا: چی
تهیونگ: بیا ولی نباید نزدیکم شی اگه بهم بچسبی ميندازمت بیرون
لونا: هه من نمیخوابم
تهیونگ: هر جور راحتی برو رو زمین بخواب
لونا: فقط همین امشب کنارت میخوابم
لونا: من این بالش ها رو وسطمون میزارم
تهیونگ : اوکی
دوتاشون خوابشون برد
صبح شد دوتاشون محکم همو بغل کرده بودن
لونا: پسره منحرفف چیکار میکردی
تهیونگ: یاااا دختره منحرف مگه بهت نگفتم نزدیکم نشو
بابابزرگ اومد تو اتاق: دعوا میکنین
دوتاشون هم زمان گفتن نه
بابابزرگ: براتون صبحونه درست کردم
شبتون چطور بود خوش گذشت
تهیونگ: اره خیلی زیاد مگه نه لونا
لونا: خیلی تهیونگ کارش تو تخت خواب خوبه🤣
همه اعضا با تعجب نگاه تهیونگ میکردن
تهیونگ با حرکات اشاره بهشون میگفت نه اینطور نیست
بابابزرگ: فردا تولدمه اینجا جشن میگرم
لونا: پس من تدارک میبینم
صبح شد
بابابزرگ تولدت مبارک تولدت مبارک
لونا کیک رو آورد
بابابزرگ: برای تولد امسالم یع کادو خاص میخوام
لونا: امسال هرچی شما بگین
تهیونگ: اره
جین: اره بابا بزرگ
جیمین شوگا جیهوپ نامجون : درست میگه بابا بزرگ
بابابزرگ: تهیونگ و لونا همدیگه رو ببوسین( از لب)
تهیونگ آروم آروم لبشو نزدیک کرد ولی..........
۱۲.۵k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.