✨🤍پارت ده🤍✨
ته: میشه با من ازدواج کنی ❤️این اتفاق شدنی نیست ته:من شدنیش می کنم تو فقد جوابت رو بگو یا: معلومه که آره ولی نمیشه ته:تو کاریت نباشد من سر تو حاضرم باکل جهان بجنگم من باید برم پیشش بابام و همه چیز رو بهش بگم تو برو دوباره پیش دوستت و اگه دیدی منم هم بیرون نیا یا:کجا می خوای بری با این حال بعد زخمش رو نشون داد خیلی بهتر شده بود ته:یادت رفته بود که من یک خونآشامم یا: هنوز کامل خوب نشده ته: نگران نباش گفتم که من خوبم و از گردنم گرفت و من رو به سمت لبش بورد 👩❤️💋👨و من رو بوسید 🎶🎶🎶🎶 من دیگه میرم برو پیش دوستت منم سری بر میگردم همه جای اتاقی که میرین رو قفل کنید خدا حافظ
یا: خدا حافظ 🥺
⏲️چند ساعت بعد⏲️
یا:چرا ته نمیاد یونا:یکم صبر داشته باش سهون:چرا همش در گوشی حرف می زنید یونا: حتماً چیزی که نمی خوایم تو بدونی یا:اگه میخوای بهش بگی بگو و در همون لحظه یکی در اتاق رو زد یا:ته تویی نخیر بابای ته هستم بعد در یهویی افتاد در همون لحظه ته آومد ته:بابا باهاش کاری نداشته باش وگرنه من دیگه پسر تو نیستم بابای ته:می خوای بخاطر این دختر من رو بفروشی ته:اگه نخوای قبولش کنی این تنها راه هس و آمد و من رو بغل کرد بابا من دوسش دارم یک بار هم بزار خودم انتخاب کنم بعد دندونش رو کرد توی گردنم باباش گفت نه این کار رونکن این رسم خونآشام ها هست که بعد از ازدواج این کار رو میکنن و آون زن متعلق به اون خون اشام میشه و من این رو نمی دونستم و بعد پدرش رفت تا به پرنسس گرگینه ها بگه و ما اون روز آخرین روزی بود که اون
جا بودیم یا: چیکار می کنی و اون دندونش رو از گردنم در آورد و سهون خیلی ترسید بود ته:این یک رسمه و تو الان مال منی یا:چی ته:😄خندید و رفت یا: گفتم چی گفتی یعنی چی یعنی دیگه نمی تونی با کس دیگه ای ازدواج کنی یا:چی
ته: مگه می خواستی با کس دیگه ای ازدواج کنی 👿 یا: ولی باید بهم می گفتی سهون: چی ازدواج خون آشام مگه تو الان چاقو 🔪 نخورده بودی یا:یونا میشه بهش بگی بعد ته با یک چسب زخم 🩹 آومد و به گردنم بست ته:درد می کنه یا:نه خوبم و بعد برگشتیم به دنیا خودمون رفتم خونه و ته هم باهام اومد مامانم خونه نبود ته وقتی مامانت آمد می خوام بگی که بهش قرار باهم ازدواج کنیم منم میرم بیرون سری میام کجا
می خوای بری ته:میرم سری میام یا:باش خداحافظ بعد که مامانم آمد بهش گفتم یکی به اسم تهیونگ (ته)می خواد بیاد و این که جلوی پدرش وایساد بخواطر من و مامانم هم گفت فقط این مهمه که دوسش داری یا نه یا:من دوسش مامانم:گردنت چی شده هیچی چیز مهمی نیست
😍پایان قسمت 😍
یا: خدا حافظ 🥺
⏲️چند ساعت بعد⏲️
یا:چرا ته نمیاد یونا:یکم صبر داشته باش سهون:چرا همش در گوشی حرف می زنید یونا: حتماً چیزی که نمی خوایم تو بدونی یا:اگه میخوای بهش بگی بگو و در همون لحظه یکی در اتاق رو زد یا:ته تویی نخیر بابای ته هستم بعد در یهویی افتاد در همون لحظه ته آومد ته:بابا باهاش کاری نداشته باش وگرنه من دیگه پسر تو نیستم بابای ته:می خوای بخاطر این دختر من رو بفروشی ته:اگه نخوای قبولش کنی این تنها راه هس و آمد و من رو بغل کرد بابا من دوسش دارم یک بار هم بزار خودم انتخاب کنم بعد دندونش رو کرد توی گردنم باباش گفت نه این کار رونکن این رسم خونآشام ها هست که بعد از ازدواج این کار رو میکنن و آون زن متعلق به اون خون اشام میشه و من این رو نمی دونستم و بعد پدرش رفت تا به پرنسس گرگینه ها بگه و ما اون روز آخرین روزی بود که اون
جا بودیم یا: چیکار می کنی و اون دندونش رو از گردنم در آورد و سهون خیلی ترسید بود ته:این یک رسمه و تو الان مال منی یا:چی ته:😄خندید و رفت یا: گفتم چی گفتی یعنی چی یعنی دیگه نمی تونی با کس دیگه ای ازدواج کنی یا:چی
ته: مگه می خواستی با کس دیگه ای ازدواج کنی 👿 یا: ولی باید بهم می گفتی سهون: چی ازدواج خون آشام مگه تو الان چاقو 🔪 نخورده بودی یا:یونا میشه بهش بگی بعد ته با یک چسب زخم 🩹 آومد و به گردنم بست ته:درد می کنه یا:نه خوبم و بعد برگشتیم به دنیا خودمون رفتم خونه و ته هم باهام اومد مامانم خونه نبود ته وقتی مامانت آمد می خوام بگی که بهش قرار باهم ازدواج کنیم منم میرم بیرون سری میام کجا
می خوای بری ته:میرم سری میام یا:باش خداحافظ بعد که مامانم آمد بهش گفتم یکی به اسم تهیونگ (ته)می خواد بیاد و این که جلوی پدرش وایساد بخواطر من و مامانم هم گفت فقط این مهمه که دوسش داری یا نه یا:من دوسش مامانم:گردنت چی شده هیچی چیز مهمی نیست
😍پایان قسمت 😍
۵.۲k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.