پارت ۶
رفتم تو اتاقم لباسارو پوشیدمو مو هامو دم اسبی بستم لبام خشک بود همه جا رو گشتم ولی هیچی نبود صورتم عین گچ شده بود لبام خشک شده بود و بی روح بودم رفتم تو آشپزخونه پیشه همون زنه
+چیکار کنم؟
*دخترم برو میز و با کمک لونا بچین
+باش
لونا:سلام لونا هستم اسمت چیه
+سلام عزیزم ا/تم
لونا: خوشبختم بیا فعلا بچینیم ارباب ببینه دعوا می کنه
+باشه(خنده)
جمع کردیم و بعدش رفتیم رو میز توی آشپزخونه نشستیم
لونا:خب بگو ببینم چطوری اومدی اینجا
+هعی ....(داستان و تعریف کرد)
لونا:وای دختر چقدر بد خب الان خونوادت نگرانت نمیشن
+چیکار میشه کرد نمیتونم باهاشون حرف بزنم
لونا:میخوای داستان زندگی منو بدونی؟
+اوهوم مشتاقم الیته اگه خودت دوست داری بگو
لونا: من و پدر مادرم تقریبا ۱۵ سال پیش داشتیم میرفتیم مسافرت تو راه اون دو تا فوت کردن و منم از اونجایی که کسی رو نداشتم فرستادنم پرورشگاه تا ۱۸ سالگی اونجا بودم بعدش پرتم کردن بیرون(خنده) خب باید کار میکردم جایی رو هم نداشتم پس اومدم اینجا تقریبا ۱ سال از اومدنم به اینجا میگذره
+چیکار کنم؟
*دخترم برو میز و با کمک لونا بچین
+باش
لونا:سلام لونا هستم اسمت چیه
+سلام عزیزم ا/تم
لونا: خوشبختم بیا فعلا بچینیم ارباب ببینه دعوا می کنه
+باشه(خنده)
جمع کردیم و بعدش رفتیم رو میز توی آشپزخونه نشستیم
لونا:خب بگو ببینم چطوری اومدی اینجا
+هعی ....(داستان و تعریف کرد)
لونا:وای دختر چقدر بد خب الان خونوادت نگرانت نمیشن
+چیکار میشه کرد نمیتونم باهاشون حرف بزنم
لونا:میخوای داستان زندگی منو بدونی؟
+اوهوم مشتاقم الیته اگه خودت دوست داری بگو
لونا: من و پدر مادرم تقریبا ۱۵ سال پیش داشتیم میرفتیم مسافرت تو راه اون دو تا فوت کردن و منم از اونجایی که کسی رو نداشتم فرستادنم پرورشگاه تا ۱۸ سالگی اونجا بودم بعدش پرتم کردن بیرون(خنده) خب باید کار میکردم جایی رو هم نداشتم پس اومدم اینجا تقریبا ۱ سال از اومدنم به اینجا میگذره
۵.۵k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.