معجزه من
معجزه من
پارت ۴۰
رامتین:اینا همیشه اینجوری میکنن؟
النا:اره بعضی وقت ها به مهگل حسودیم میشه ک یک شوهری داره ک وقتی از سرکار میاد اینجوری دلبری میکنه ولی خب اینجوریش هم جلوی بقیه خوب نیست
رامتین:تو پسر کیوت دوست داری یاخشن؟
النا:خشن بیشتر میپسندم حالا چون خودم مهربونم
رامتین:اخه من قربونت مهربونیت برم من
النا:رامتین کلی سوال تو مغزمه ازت بپرسم؟
رامتین:جانم بپرس؟
النا:خارج ک بودی با دختری زنی نبودی؟یا اینک بری این مهمونی هایی خاک به سری
رامتین نزدیک النا میشه جوری ک نفس هاشون بهم دیگ میخوره
رامتین:به جان مهگل ک میدونی یک تار مو ازش کم بشه میمیرم یک بار یک بارم دستم به یک دختر نخورد اون مهمونی هایی ک میگی نمگم نرفتم رفتم ولی تنها برگشتم النا من عاشق توهم نمدونی کابوس شبا هام شده بود ک بیام بیبینم تو ازدواج کردی هرلحظه به فکرت بودم النا من فقط باید با تو باشم نه کسی دیگه ای
النا:یعنی اینقدر منو دوست داری؟
رامتین:خیلی خیلی ک لب تر کنی برات میمیرم
النا:رامتین منم خیلی دوست دارم(باخجالت)تو این ۵ سال به امید برگشتن تو ازدواج نکردم
رامتین:قول میدم برات یک زندگی بسازم ک این ۵ سالی ک اذیت شدی جبران بشه خوشگله من
النا:قول میدی دیگ ترکم نکنی؟
رامتین:قول میدم ک یک لحظه هم تنهات نزارم
رامتین ک اینو گفت مهگل امد پایین
مهگل:بیاین بچه ها شام
(فرداشب)
صبح امدم خونمون دیگ شب شده بود و قرار بود ک رامتین مهگل بیاین خواستگاری کلی ذوق میزدم داشتم بلخره به اون شادی میرسیدم یک لباس خوشگل تنم کردم(لباس برای خواستگاری پیدا نکردم خودتون تو ذهنتون یک لباس فرض کنید)عطرمو زدم و یک ارایش ملایم کردم،صدای زنگ امد رامتین امد،همه داشتن حرف میزدن ک مهگل گفت النا رامتین برن تو اتاق حرف بزنن،رفتیم تو اتاق
رامتین:هول کردم چی بگم
النا:تو ک یک زبان داری دومتر بگو خب
رامتین:تاحالا خواستگاری نرفتم دیت رفتم ولی خواستگاری نه
النا:ولی من خواستگار زیاد داشتم دیگ بلدم
رامتین:حالا این همه امدم جوابت چی اینو بگو
النا:جوابم نه خوشم نیومد ازتون
رامتین:شما خیلی غلط میکنی النا بخدا اگه جدی بگی من شب میام میدزمت
النا:بیا بدزد
بعد از کلی حرف زدن رفتن چون ما از قبل هم دیگ رو میشناختیم جوابمو بابام گفت همون شب بگم منم جوابم مثبت بود و قرار شد سریع عقد کنیم...
غلط املائی داشت ببخشید
پارت ۴۰
رامتین:اینا همیشه اینجوری میکنن؟
النا:اره بعضی وقت ها به مهگل حسودیم میشه ک یک شوهری داره ک وقتی از سرکار میاد اینجوری دلبری میکنه ولی خب اینجوریش هم جلوی بقیه خوب نیست
رامتین:تو پسر کیوت دوست داری یاخشن؟
النا:خشن بیشتر میپسندم حالا چون خودم مهربونم
رامتین:اخه من قربونت مهربونیت برم من
النا:رامتین کلی سوال تو مغزمه ازت بپرسم؟
رامتین:جانم بپرس؟
النا:خارج ک بودی با دختری زنی نبودی؟یا اینک بری این مهمونی هایی خاک به سری
رامتین نزدیک النا میشه جوری ک نفس هاشون بهم دیگ میخوره
رامتین:به جان مهگل ک میدونی یک تار مو ازش کم بشه میمیرم یک بار یک بارم دستم به یک دختر نخورد اون مهمونی هایی ک میگی نمگم نرفتم رفتم ولی تنها برگشتم النا من عاشق توهم نمدونی کابوس شبا هام شده بود ک بیام بیبینم تو ازدواج کردی هرلحظه به فکرت بودم النا من فقط باید با تو باشم نه کسی دیگه ای
النا:یعنی اینقدر منو دوست داری؟
رامتین:خیلی خیلی ک لب تر کنی برات میمیرم
النا:رامتین منم خیلی دوست دارم(باخجالت)تو این ۵ سال به امید برگشتن تو ازدواج نکردم
رامتین:قول میدم برات یک زندگی بسازم ک این ۵ سالی ک اذیت شدی جبران بشه خوشگله من
النا:قول میدی دیگ ترکم نکنی؟
رامتین:قول میدم ک یک لحظه هم تنهات نزارم
رامتین ک اینو گفت مهگل امد پایین
مهگل:بیاین بچه ها شام
(فرداشب)
صبح امدم خونمون دیگ شب شده بود و قرار بود ک رامتین مهگل بیاین خواستگاری کلی ذوق میزدم داشتم بلخره به اون شادی میرسیدم یک لباس خوشگل تنم کردم(لباس برای خواستگاری پیدا نکردم خودتون تو ذهنتون یک لباس فرض کنید)عطرمو زدم و یک ارایش ملایم کردم،صدای زنگ امد رامتین امد،همه داشتن حرف میزدن ک مهگل گفت النا رامتین برن تو اتاق حرف بزنن،رفتیم تو اتاق
رامتین:هول کردم چی بگم
النا:تو ک یک زبان داری دومتر بگو خب
رامتین:تاحالا خواستگاری نرفتم دیت رفتم ولی خواستگاری نه
النا:ولی من خواستگار زیاد داشتم دیگ بلدم
رامتین:حالا این همه امدم جوابت چی اینو بگو
النا:جوابم نه خوشم نیومد ازتون
رامتین:شما خیلی غلط میکنی النا بخدا اگه جدی بگی من شب میام میدزمت
النا:بیا بدزد
بعد از کلی حرف زدن رفتن چون ما از قبل هم دیگ رو میشناختیم جوابمو بابام گفت همون شب بگم منم جوابم مثبت بود و قرار شد سریع عقد کنیم...
غلط املائی داشت ببخشید
۷.۸k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.