"پروانه خونی من"
"پروانه خونی من"
پارت 34
ویو ا/ت
بهش اهمیت ندادمو راهمو رفتم قدم هامو سریع تر کردم...
وقتی رسیدم به در اتاق جونگکوک ی نفس عمیق کشیدمو دستگیره درو به پایین فشار دادم و در باز شد.
داخل اتاق شدم و فقط به جونگکوک زل زده بودم اون تعحب کرده بود از اینکه من اونجا بودم.
خیلی عادی رفتم سمتش
ا/ت: سلام*لبخند*
کوک: س.سلام*تعجب*
ا/ت: خوبی؟*لبخند*
کوک: ا.اره
ا/ت: خوشحالم که حالت بهترع...*لبخند*
کوک: قرار نیست که بری..؟*بغض مخفی*
ا/ت: نه*خنده*
ا/ت: اومدم خونه و قرار کلی اذیتت کنم*خنده*
کوک: پس جونگ سو اینجا چیکار میکنه؟*نگران*
ا/ت: نمیدونم
کوک: تو که نمیری باهاش؟
ا/ت: گفتم که اومدم خونه..
£: فکنم حالت خوبه نه؟*رو به کوک*
کوک: اره چرا که نه
£: امم بالاخره پیداش نکردین اون کسی که باهات تصادف کرد.؟
کوک: نه
£: اها
کوک: خب از شرکت چخبر؟*رو به پدرش*
پ/کوک: الان به شرکت چیکار داری تو فعلا فقط خوب شو
کوک: من که حالم خوبه*خنده*
پ/کوک: حالت خوبه که یکی از دستاتو پات شکسته*خنده*
م/کوک: ول کنید این حرف ها رو دیگه.
کوک سرت که درد نمیکنه؟
کوک: نه خوبم*لبخند*
م/کوک: اوکی هروقت سرت درد گرفت به دکتر بگو
کوک: مگه من امروز مرخص نمیشم
پ/کوک: چقد زود میخوای بری خونه نهایتا ی سه روز اینجایی
کوک: نههه
ادامه دارد...
پارت 34
ویو ا/ت
بهش اهمیت ندادمو راهمو رفتم قدم هامو سریع تر کردم...
وقتی رسیدم به در اتاق جونگکوک ی نفس عمیق کشیدمو دستگیره درو به پایین فشار دادم و در باز شد.
داخل اتاق شدم و فقط به جونگکوک زل زده بودم اون تعحب کرده بود از اینکه من اونجا بودم.
خیلی عادی رفتم سمتش
ا/ت: سلام*لبخند*
کوک: س.سلام*تعجب*
ا/ت: خوبی؟*لبخند*
کوک: ا.اره
ا/ت: خوشحالم که حالت بهترع...*لبخند*
کوک: قرار نیست که بری..؟*بغض مخفی*
ا/ت: نه*خنده*
ا/ت: اومدم خونه و قرار کلی اذیتت کنم*خنده*
کوک: پس جونگ سو اینجا چیکار میکنه؟*نگران*
ا/ت: نمیدونم
کوک: تو که نمیری باهاش؟
ا/ت: گفتم که اومدم خونه..
£: فکنم حالت خوبه نه؟*رو به کوک*
کوک: اره چرا که نه
£: امم بالاخره پیداش نکردین اون کسی که باهات تصادف کرد.؟
کوک: نه
£: اها
کوک: خب از شرکت چخبر؟*رو به پدرش*
پ/کوک: الان به شرکت چیکار داری تو فعلا فقط خوب شو
کوک: من که حالم خوبه*خنده*
پ/کوک: حالت خوبه که یکی از دستاتو پات شکسته*خنده*
م/کوک: ول کنید این حرف ها رو دیگه.
کوک سرت که درد نمیکنه؟
کوک: نه خوبم*لبخند*
م/کوک: اوکی هروقت سرت درد گرفت به دکتر بگو
کوک: مگه من امروز مرخص نمیشم
پ/کوک: چقد زود میخوای بری خونه نهایتا ی سه روز اینجایی
کوک: نههه
ادامه دارد...
۴۱۲
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.