🖤پادشاه من🖤 پارت ۳۲
فلش بک صبح از زبان ا.ت:
از خواب بیدار شدم کارای مربوطه رو انجام دادم و پایین رفتم ارباب کیم داشت فیلم میدید یعنی زیر اون ماسک چه صورتی وجود داره؟ هی خدا میدونه چه جنتلمنی پشت اون ماسک هس،بهش گفتم:
ا.ت: صبح بخیر ارباب جوننن 😊
تهیونگ: صبح بخیر چی ، چی الان یه چیزی گفتیی یه بار دیگه بگو 🤯
ا.ت: چیزی نگفتم من که اصلا من به شما صبح بخیر هم نگفتم 😳
ا.ت تو دلش : وای نمیتونی جلوی زبونتو بگیری چرا انقدر از این گه ها میخوری 🙂
تهیونگ: آره جون همت تو گفتی مام که باور کردیم 🤨
ا.ت: ای وای ارباب جاجانگمیون درست کردم دیشب خوردین؟ 😦 ( مثلا میخواد حرفو عوض کنه )
ته یونگ : واقعااا من عاشققق جاجانگمیونم کو کجاسسسسسس 😨
ا.ت: به خداا همینجا گذاشتمممم 😟
تهیونگ : نگو که خوردیشونن🤨
ا.ت : آهاا یادم اومد من دیشب خوردمشون 😚
تهیونگ : ا.تتتتتت الان وقت شوخی نیس برای چی سهم منو خوردی 😠
ا.ت : آروم باش باشه برات درس میکنم 😁
تهیونگ : یه ربع بیشتر وقت نداری 😌
ا.ت : اوکی برو درس میکنم 🙂
از زبان ا.ت : غذا رو درست کردم دادم بهش کوفت کنه( دور از جون بچم کثافت چس مغز ) بعد رفتم استراحت کردم بلند شدم ساعت ۵ عصر بود ساعت ۶ لونا میاد دنبالم بریم بار لباسمو پوشیدم آرایش هم کردم اومای گاددد چه سکسی شدم مننن جون خانوم شماره میدی عه گوشیم زنگ خورد :
ا.ت : الو🙂
لونا: تشریف بیار پایین 😌
ا.ت : اوکی اومدم 🤗
ا.ت : سلام ارباب کیم من دارم میرم با لونا بیرون فعلا خداحافظ 😇
تهیونگ : اوکی مواظب باش
از عمارت خارج شدم تاکسی گرفتیم سوار شدیم بهش گفتم :
ا.ت : کدوم بار داریم میریم 😎
لونا : معروف ترین بار سئول 😙
ا.ت: جانممممممممممممم همونی که تمام مافیاهای قدرتمند میرن؟ 😨
لونا : یس🙂
ا.ت : ببند بابا تو یه ذره عقل تو کلت نیس لااقل میگفتی چادر مشکی بپوشیم امشب حتما به فاک میریم با توجه به کسایی که تو اون بار هستن 😰
لونا : بیا بریم بابا یه وقت نخورنت کوچولو 😒
ا.ت : بمیر بابا اسکل 😠
لونا : رسیدیم پیاده شو 😁
ا.ت : یه حضرت بی تی اس خودت به ما رحم کن 🥲
راننده تاکسی : من پول یه جفت گوش هم از شما میگیرم چون منو کَر کردین 😕
ا.ت : خداحافظ عجقم 😘
راننده تاکسی : باشه بابا نمیگیرم عشوه نیا 😒
از ماشین پیاده شدیم رفتیم سمت بار وایی چه قدر بزرگه رفتیم تو میز رزرو کردیم نشستیم ساعت ۶:۴۰ دقیقه بود ساعت ۷:۳۰ در میبستن و دیسکو پارتی شروع میشد.....................
(از اینجا به بعد هیجان انگیز تر میشه داستان )
از خواب بیدار شدم کارای مربوطه رو انجام دادم و پایین رفتم ارباب کیم داشت فیلم میدید یعنی زیر اون ماسک چه صورتی وجود داره؟ هی خدا میدونه چه جنتلمنی پشت اون ماسک هس،بهش گفتم:
ا.ت: صبح بخیر ارباب جوننن 😊
تهیونگ: صبح بخیر چی ، چی الان یه چیزی گفتیی یه بار دیگه بگو 🤯
ا.ت: چیزی نگفتم من که اصلا من به شما صبح بخیر هم نگفتم 😳
ا.ت تو دلش : وای نمیتونی جلوی زبونتو بگیری چرا انقدر از این گه ها میخوری 🙂
تهیونگ: آره جون همت تو گفتی مام که باور کردیم 🤨
ا.ت: ای وای ارباب جاجانگمیون درست کردم دیشب خوردین؟ 😦 ( مثلا میخواد حرفو عوض کنه )
ته یونگ : واقعااا من عاشققق جاجانگمیونم کو کجاسسسسسس 😨
ا.ت: به خداا همینجا گذاشتمممم 😟
تهیونگ : نگو که خوردیشونن🤨
ا.ت : آهاا یادم اومد من دیشب خوردمشون 😚
تهیونگ : ا.تتتتتت الان وقت شوخی نیس برای چی سهم منو خوردی 😠
ا.ت : آروم باش باشه برات درس میکنم 😁
تهیونگ : یه ربع بیشتر وقت نداری 😌
ا.ت : اوکی برو درس میکنم 🙂
از زبان ا.ت : غذا رو درست کردم دادم بهش کوفت کنه( دور از جون بچم کثافت چس مغز ) بعد رفتم استراحت کردم بلند شدم ساعت ۵ عصر بود ساعت ۶ لونا میاد دنبالم بریم بار لباسمو پوشیدم آرایش هم کردم اومای گاددد چه سکسی شدم مننن جون خانوم شماره میدی عه گوشیم زنگ خورد :
ا.ت : الو🙂
لونا: تشریف بیار پایین 😌
ا.ت : اوکی اومدم 🤗
ا.ت : سلام ارباب کیم من دارم میرم با لونا بیرون فعلا خداحافظ 😇
تهیونگ : اوکی مواظب باش
از عمارت خارج شدم تاکسی گرفتیم سوار شدیم بهش گفتم :
ا.ت : کدوم بار داریم میریم 😎
لونا : معروف ترین بار سئول 😙
ا.ت: جانممممممممممممم همونی که تمام مافیاهای قدرتمند میرن؟ 😨
لونا : یس🙂
ا.ت : ببند بابا تو یه ذره عقل تو کلت نیس لااقل میگفتی چادر مشکی بپوشیم امشب حتما به فاک میریم با توجه به کسایی که تو اون بار هستن 😰
لونا : بیا بریم بابا یه وقت نخورنت کوچولو 😒
ا.ت : بمیر بابا اسکل 😠
لونا : رسیدیم پیاده شو 😁
ا.ت : یه حضرت بی تی اس خودت به ما رحم کن 🥲
راننده تاکسی : من پول یه جفت گوش هم از شما میگیرم چون منو کَر کردین 😕
ا.ت : خداحافظ عجقم 😘
راننده تاکسی : باشه بابا نمیگیرم عشوه نیا 😒
از ماشین پیاده شدیم رفتیم سمت بار وایی چه قدر بزرگه رفتیم تو میز رزرو کردیم نشستیم ساعت ۶:۴۰ دقیقه بود ساعت ۷:۳۰ در میبستن و دیسکو پارتی شروع میشد.....................
(از اینجا به بعد هیجان انگیز تر میشه داستان )
۱۲.۷k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.