( من عاشق یک روانی شدم ) پارت ۱۳
مامان تهیونگ : خوش اومدی دخترم خانواده ی جیمین هم اومدن 🥰بفرما داخل چه بزرگ شدی 🫂
من : خیلی ممنون ☺️
مامان تهیونگ : بفرما عزیزم چمدوناتو بده به من 😁
( رفتم داخل و مامان جیمین و خواهر تهیونگ و مامان تهیونگ دور همی گرفته بودن اومدم نشستم )
مامان جیمین : دخترم چه بزرگ شدی 🥰
بیوک : به دلبر اومد 😒
مامان تهیونگ : راستی چرا ازدواج نمیکنی ؟🤨
مامان جیمین : با کدوم دوست داری ازدواج کنی جیمین یا تهیونگ ؟🧐
من :من وجیمین و تهیونگ فقط دوست معمولی هستیم ☺️💔( معذب شدم )
مامان جیمین : خوشگلم میگم من فقط جیمین رو داشتم چرا نمیای پیش من آخه دوستم و بیوک جان قراره برگردن سئول ☺️
من : واقعاً؟ خیلی ممنون🥰
( بابای جیمین داشت میومد دنبال مامان جیمین و بابای محیا اومد و باهم درگیر شدن و شروع به شلیک کردن کردن انگار جنگ شده بود و یکی از خدمتکارای خونه ی تهیونگ بابای جیمین رو کشت )
من : آقای پارک پاشید 😭
من : خیلی ممنون ☺️
مامان تهیونگ : بفرما عزیزم چمدوناتو بده به من 😁
( رفتم داخل و مامان جیمین و خواهر تهیونگ و مامان تهیونگ دور همی گرفته بودن اومدم نشستم )
مامان جیمین : دخترم چه بزرگ شدی 🥰
بیوک : به دلبر اومد 😒
مامان تهیونگ : راستی چرا ازدواج نمیکنی ؟🤨
مامان جیمین : با کدوم دوست داری ازدواج کنی جیمین یا تهیونگ ؟🧐
من :من وجیمین و تهیونگ فقط دوست معمولی هستیم ☺️💔( معذب شدم )
مامان جیمین : خوشگلم میگم من فقط جیمین رو داشتم چرا نمیای پیش من آخه دوستم و بیوک جان قراره برگردن سئول ☺️
من : واقعاً؟ خیلی ممنون🥰
( بابای جیمین داشت میومد دنبال مامان جیمین و بابای محیا اومد و باهم درگیر شدن و شروع به شلیک کردن کردن انگار جنگ شده بود و یکی از خدمتکارای خونه ی تهیونگ بابای جیمین رو کشت )
من : آقای پارک پاشید 😭
۸.۸k
۰۲ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.