part 27
part 27
ات: واقعا یعنی اون جئون جونکوک توی
جونکوک: اره منم
ات: همه می میگن که خیلی از دخترا برات میمرن تو چرا هیچ کدومشون رو قبول نکردی
جونکوک
چی چرا اینجوری میگه نکنه نمیدونه که من اون جئون جونکوک مافیایی بزرگ هستم
(تو ذهنش)
ات: چیزی شده
جونکوک: نه چیزی نیست
چرا اومدی سئول
ات: فقط خواستم یکم از همه چی دور باشم
جونکوک: دیگه من پیشتم نمیزارم هیچکس ناراحتت کنه
بغل کردن ات
ات
خودمو تویه بغلش جا دادم و خیلی سفت بغلش کردم
جه چانگ: بح بح بح کشتین منو با این عشقه تون
ات
با صدای یکی و به گوشم خورد زود از بغله جونکوک اومدم بیرون
جونکوک : باز چشیده
جه چانگ: اینجا چه خبره
یونا: وایییی پس شما دوتا عاشق خم بودین
(با ذوق )
جه چانگ: حالا تو چرا ذوق میکنی
یونا: تو کی هستی اصلا به تو چه
جونکوک: بسه ات بیا بریم
دسته ات رو گرفتم و از نیمکت بلند شدیم و راه افتادیم رفتیم سمته هتل
جه چانگ : هی کجا دارید میرید بین شما دوتا چه خبره اصلا به حرفام گوشم نکرد و رفت
یونا : به تو چه تویه رابطه شون دخالت نکن
جه چانگ: چیه نکنه وکیل مدافع هرکی هستی
یونا : اره هستم به تو هم ربطی نداره
بعد از اون حرفم از اونجا رفتم
جه چانگ
چه دختری خیلی پرو بود
ات: این اتاقمه
جلوی دره اتاق ات و ایستاده بودن
جونکوک: از کی تاحالا اینجای
ات: دو روزه که اومدم
جونکوک: برو به خواب فردا میخوام ببرمت جای
ات: کجا میریم
جونکوک
موهاشو دادم پشته گوشش و رویه پیشونیش بوسیدمش
یه سوپرایزه واسیه گلم حالا هم برو برو خواب
ات: باشه
رفتم اتاقم و خودمو پرت کردم رویه تخت
خیلی خوشحالم یعنی واقعا تونستم پیداش کنم
جونکوک
از هتل رفتم بیرون سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمته
کله راهو تویه فکره این بودم که اگه ات بفهمه یه مافیا هستم چیکار میکنه
رسیدم خونه از ماشین پیاده شدم و رفتم اتاقم لباسمو عوض کردم و رویه تختن دراز کشیدم
اگه نیسانگ از وجوده ات با خبر بشه مطمئنم که به تو آسیب میزنه
تویه افکارم بودم که خوابم برد
ادامه دارد^^^
💜💜💜💜
💜💜💜
💜💜
💜
jk
ات: واقعا یعنی اون جئون جونکوک توی
جونکوک: اره منم
ات: همه می میگن که خیلی از دخترا برات میمرن تو چرا هیچ کدومشون رو قبول نکردی
جونکوک
چی چرا اینجوری میگه نکنه نمیدونه که من اون جئون جونکوک مافیایی بزرگ هستم
(تو ذهنش)
ات: چیزی شده
جونکوک: نه چیزی نیست
چرا اومدی سئول
ات: فقط خواستم یکم از همه چی دور باشم
جونکوک: دیگه من پیشتم نمیزارم هیچکس ناراحتت کنه
بغل کردن ات
ات
خودمو تویه بغلش جا دادم و خیلی سفت بغلش کردم
جه چانگ: بح بح بح کشتین منو با این عشقه تون
ات
با صدای یکی و به گوشم خورد زود از بغله جونکوک اومدم بیرون
جونکوک : باز چشیده
جه چانگ: اینجا چه خبره
یونا: وایییی پس شما دوتا عاشق خم بودین
(با ذوق )
جه چانگ: حالا تو چرا ذوق میکنی
یونا: تو کی هستی اصلا به تو چه
جونکوک: بسه ات بیا بریم
دسته ات رو گرفتم و از نیمکت بلند شدیم و راه افتادیم رفتیم سمته هتل
جه چانگ : هی کجا دارید میرید بین شما دوتا چه خبره اصلا به حرفام گوشم نکرد و رفت
یونا : به تو چه تویه رابطه شون دخالت نکن
جه چانگ: چیه نکنه وکیل مدافع هرکی هستی
یونا : اره هستم به تو هم ربطی نداره
بعد از اون حرفم از اونجا رفتم
جه چانگ
چه دختری خیلی پرو بود
ات: این اتاقمه
جلوی دره اتاق ات و ایستاده بودن
جونکوک: از کی تاحالا اینجای
ات: دو روزه که اومدم
جونکوک: برو به خواب فردا میخوام ببرمت جای
ات: کجا میریم
جونکوک
موهاشو دادم پشته گوشش و رویه پیشونیش بوسیدمش
یه سوپرایزه واسیه گلم حالا هم برو برو خواب
ات: باشه
رفتم اتاقم و خودمو پرت کردم رویه تخت
خیلی خوشحالم یعنی واقعا تونستم پیداش کنم
جونکوک
از هتل رفتم بیرون سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمته
کله راهو تویه فکره این بودم که اگه ات بفهمه یه مافیا هستم چیکار میکنه
رسیدم خونه از ماشین پیاده شدم و رفتم اتاقم لباسمو عوض کردم و رویه تختن دراز کشیدم
اگه نیسانگ از وجوده ات با خبر بشه مطمئنم که به تو آسیب میزنه
تویه افکارم بودم که خوابم برد
ادامه دارد^^^
💜💜💜💜
💜💜💜
💜💜
💜
jk
۶.۱k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.