عشق مافیای(p13)
کوک:ا.ت فردا آماده باش بریم خرید وسایل
ا.ت:باشه
فردا
کوک:ا.ت آماده ای؟
ا.ت:آره
با کوک رفتیم مرکز خرید برام لباس گرفت
کوک:خب بریم توی ماشین
ا.ت:پس خودت چی
کوک:من لباس دارم
ا.ت:اوم باشه
داشتیم میرفتیم ک گوشی کوک زنگ زد
کوک:الو؟
خ ک:الو سلام دوماد گلم
کوک:سلام خاله ولی من دوماد شما نیستم
خ ک :میشی،ساعت ۸ میایم اونجا
کوک:خال....
خاله ی کوک گوشی رو قطع کرد
کوک:ا.ت باید بریم خونه ساعت ۸ میان اونجا
ا.ت:باشه بریم
رفتیم خونه ساعت ۶ بود
سریع ی حموم ۲۰ مینی کردم لباسامو پوشیدم میکاپ هم کردم
فقط مونده بود کفشم(عکس لباسارو گذاشتم اسلایددوم لباس ا.ت اسلاید سه کفشای ا.ت اسلاید چهار ا.تع اسلاید پنج استایل کوکع)
پوشیدمشو
دیدم ساعت ۸ تع
رفتم پایین کوک داشت ساعتو میبست
رفتم پیشش گفتم:بریم
کوک:بریم
دستمو دور دستش حلقه کردم
رفتیم سمت در
ا.ت:کوک ی چند لحظه صبر کن من برم آب بخورم
کوک:باشه فقط سریع بیا
رفتم آب خوردم بعد صدای باز شدن در اومد
رفتم سمت در
خ ک:ایگو داماد خوشگلم
سویونگ:سلام عشقم
حرصم گرفت رفتم پیششون
خ ک: این ی هرزه کوک این اینجا چیکار میکنه
ا.ت:سلام من ا.ت هستم و هرزه نیستم لطفا برین بشینین
سویونگ:باشه خدمتکار
ا.ت:من خدمتکار نیستم الان میام میگم ک کی هستم
رفتیم نشستم
کوک:خب ایشون ا.ت هستن و نامزده منه
ا.ت:ممنون چاگیا
سویونگ:عشقم تو مطمئنی با این هرزه خوشبختی
هوی هرزه ازش دور شو این شوهر منه
ا.ت:نخیرم ایشون من رو دوست داره
خ ک:ثابت کنید
سرمو روبه کوک کردم کوک هم سرشو روبه من کرد لبشو کوبند روی لبم
سویونگ:یا برو اونور(با حرص)
ا.ت:ب ت چ ایشون کسی هستن ک قراره باهاش ازدواج کنم
کوک:راس میگه سویونگ من قراره باهاش ازدواج کنم آنقدر حسود نباش
سویونگ:کوک ولی من دوستت دارم
کوک:من ندارم
ا.ت:خاله جان میشه ی چند لحظه بیاید داخله اتاق
خ ک:باشه الان میام
رفتن داخله اتاق
ا.ت:خاله شما خوشبختی کوک رو میخواید
خ ک:آره عزیزم
ا.ت:خله شما پایین ک مهربون نبودید چی شد ک مهربون شدید
خ ک:من جلوی سویونگ مجبور بودم ک اینجوری رفتار کنم
وگرنه از همون اول ک دیدمت فهمیدم با کوک خوشبخت میشید
ا.ت:خاله لطفا بزارید من با کوک ازدواج کنم من واقعا عاشق کوکم
خ ک:ت واقعا کوک رو واسه ی خودش میخوای؟
ا.ت:بله خاله من واقعا عاشق کوک هستم
خ ک:خب اگر واقعا عاشقش هستی میزارم
چون میدونم سویونگ کوک رو بخاطر پولش میخواد
ا.ت:ممنون خاله(بقلش کرد)
رفتم بیرون دیدم سویونگ خوردشون ب کوک میچسبونه
ا.ت:برو کنار
سویونگ نمیخوام این شوهر منه
ا.ت:نخیرم خاله موافقت کرد ک من باهاش باشم
سویونگ:مامان(عصبی)
ات:با خاله کاری نداشته باش
من از همون نگاه اول فهمیدم ک بخاطر جنابعالی کلی زجر کشیده
خب تموم
خدافظظظ
ا.ت:باشه
فردا
کوک:ا.ت آماده ای؟
ا.ت:آره
با کوک رفتیم مرکز خرید برام لباس گرفت
کوک:خب بریم توی ماشین
ا.ت:پس خودت چی
کوک:من لباس دارم
ا.ت:اوم باشه
داشتیم میرفتیم ک گوشی کوک زنگ زد
کوک:الو؟
خ ک:الو سلام دوماد گلم
کوک:سلام خاله ولی من دوماد شما نیستم
خ ک :میشی،ساعت ۸ میایم اونجا
کوک:خال....
خاله ی کوک گوشی رو قطع کرد
کوک:ا.ت باید بریم خونه ساعت ۸ میان اونجا
ا.ت:باشه بریم
رفتیم خونه ساعت ۶ بود
سریع ی حموم ۲۰ مینی کردم لباسامو پوشیدم میکاپ هم کردم
فقط مونده بود کفشم(عکس لباسارو گذاشتم اسلایددوم لباس ا.ت اسلاید سه کفشای ا.ت اسلاید چهار ا.تع اسلاید پنج استایل کوکع)
پوشیدمشو
دیدم ساعت ۸ تع
رفتم پایین کوک داشت ساعتو میبست
رفتم پیشش گفتم:بریم
کوک:بریم
دستمو دور دستش حلقه کردم
رفتیم سمت در
ا.ت:کوک ی چند لحظه صبر کن من برم آب بخورم
کوک:باشه فقط سریع بیا
رفتم آب خوردم بعد صدای باز شدن در اومد
رفتم سمت در
خ ک:ایگو داماد خوشگلم
سویونگ:سلام عشقم
حرصم گرفت رفتم پیششون
خ ک: این ی هرزه کوک این اینجا چیکار میکنه
ا.ت:سلام من ا.ت هستم و هرزه نیستم لطفا برین بشینین
سویونگ:باشه خدمتکار
ا.ت:من خدمتکار نیستم الان میام میگم ک کی هستم
رفتیم نشستم
کوک:خب ایشون ا.ت هستن و نامزده منه
ا.ت:ممنون چاگیا
سویونگ:عشقم تو مطمئنی با این هرزه خوشبختی
هوی هرزه ازش دور شو این شوهر منه
ا.ت:نخیرم ایشون من رو دوست داره
خ ک:ثابت کنید
سرمو روبه کوک کردم کوک هم سرشو روبه من کرد لبشو کوبند روی لبم
سویونگ:یا برو اونور(با حرص)
ا.ت:ب ت چ ایشون کسی هستن ک قراره باهاش ازدواج کنم
کوک:راس میگه سویونگ من قراره باهاش ازدواج کنم آنقدر حسود نباش
سویونگ:کوک ولی من دوستت دارم
کوک:من ندارم
ا.ت:خاله جان میشه ی چند لحظه بیاید داخله اتاق
خ ک:باشه الان میام
رفتن داخله اتاق
ا.ت:خاله شما خوشبختی کوک رو میخواید
خ ک:آره عزیزم
ا.ت:خله شما پایین ک مهربون نبودید چی شد ک مهربون شدید
خ ک:من جلوی سویونگ مجبور بودم ک اینجوری رفتار کنم
وگرنه از همون اول ک دیدمت فهمیدم با کوک خوشبخت میشید
ا.ت:خاله لطفا بزارید من با کوک ازدواج کنم من واقعا عاشق کوکم
خ ک:ت واقعا کوک رو واسه ی خودش میخوای؟
ا.ت:بله خاله من واقعا عاشق کوک هستم
خ ک:خب اگر واقعا عاشقش هستی میزارم
چون میدونم سویونگ کوک رو بخاطر پولش میخواد
ا.ت:ممنون خاله(بقلش کرد)
رفتم بیرون دیدم سویونگ خوردشون ب کوک میچسبونه
ا.ت:برو کنار
سویونگ نمیخوام این شوهر منه
ا.ت:نخیرم خاله موافقت کرد ک من باهاش باشم
سویونگ:مامان(عصبی)
ات:با خاله کاری نداشته باش
من از همون نگاه اول فهمیدم ک بخاطر جنابعالی کلی زجر کشیده
خب تموم
خدافظظظ
۱۲.۸k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.