(عا قبل از شروع فیک اینو بگم که واقعا حمایت های این فیک ن
(عا قبل از شروع فیک اینو بگم که واقعا حمایت های این فیک نسبت به فیک قبلی یعنی فیکه my Lucifer خیلی کمتره اگه همینجوری ادامه پیدا کنه ادامش نمیزارم و یه فیک دیگه رو میزارم آخه ۲۰۰ و نمیدونم چقدری فالوور ولی ۹ لایک؟)
vampire🩸🥀
part:⁹
سانا ویو
جیهوپ رو صدا زدم و بردمش یه گوشه و بهش موضوع ا/ت رو گفتم که با حرفی که زد شاخ که چه عرض کنم شاخ و دم در آوردم
~: یونگی هم از ا/ت خوشش میاد
^: اوم خوبه
~: بیا یه نقشه بکشیم امروز رو اینارو بزاریم پیش هم باشن نظرت؟
^: اوکییی
~: ولی بیا بریم دیگه خیلی موندیم
^: اوکی
و رفتیم پیش ا/ت و یونگی
ا/ت ویو🥀
بعد از چند دقیقه سانا و جیهوپ برگشتن که سانا گفت من میرم پیاده روی
~: وایسا تنها نرو اینجا خیلی خلوطه
جیهوپ هم باهاش رفت دوباره من موندم و یونگی داشت به چیزی فکر میکرد یکم نگاهش کردم که رفتم تو فکر چطور بهش اعتراف کنم؟اگه پسم بزنه چی؟اگه یه نفر دیگه رو دوست داشته باشه چی اه بسه ا/ت به اینا فکر نکن کسه دیگه ای رو هم اگه دوست داشته باشه اگه واقعا دوسش دارم(همچنان ادمینتون که شکست عشقی خورده.....) میزارم که کنارش خوشبخت باشه اههه بسه پوفف دارم چی میگم با خودم دست از فکر کردن برداشتم و از جام بلند شدم که
_: کجا
+: میخواستم یکمی راه برم
_: وایسا تنها نرو منم باهات میام
+: باشه
پاشد باهام اومد داشتیم راه میرفتیم ولی هیچ حرفی بینمون ردو بدل نشد که یونگی
_: ا/ت بیا برگردیم خیلی ازشون دور شدیم که گوشیش زنگ خورد
*مکالمه*
~:الو
_:الو چیزی شده
~: نه چیزی نشده خواستم بگم برگردید میخوایم بریم باره.... شماهم بیاین
_: عا مطمئنی؟
~: آره باشه
*پایان مکالمه یونگی و هوسوک*
_: عا ا/ت بیا برگردیم قراره بریم بار
+: پوف باشه میدونم اگه نیام سانا کشتتم
_: خب بریم
+: بریم
رفتیم تا بلاخره رسیدیم به جای اولمون یونگی رفت ماشینش آورد و راه افتادیم......
پایان این پارت🫐
.
میدونم کمه امروز اصلا حالم خوب نیست لطفاً ا درک کنید نه مثل اون بنفر بخاطر نذاشتن پارت پیویم فحش بارون کنید بای......
vampire🩸🥀
part:⁹
سانا ویو
جیهوپ رو صدا زدم و بردمش یه گوشه و بهش موضوع ا/ت رو گفتم که با حرفی که زد شاخ که چه عرض کنم شاخ و دم در آوردم
~: یونگی هم از ا/ت خوشش میاد
^: اوم خوبه
~: بیا یه نقشه بکشیم امروز رو اینارو بزاریم پیش هم باشن نظرت؟
^: اوکییی
~: ولی بیا بریم دیگه خیلی موندیم
^: اوکی
و رفتیم پیش ا/ت و یونگی
ا/ت ویو🥀
بعد از چند دقیقه سانا و جیهوپ برگشتن که سانا گفت من میرم پیاده روی
~: وایسا تنها نرو اینجا خیلی خلوطه
جیهوپ هم باهاش رفت دوباره من موندم و یونگی داشت به چیزی فکر میکرد یکم نگاهش کردم که رفتم تو فکر چطور بهش اعتراف کنم؟اگه پسم بزنه چی؟اگه یه نفر دیگه رو دوست داشته باشه چی اه بسه ا/ت به اینا فکر نکن کسه دیگه ای رو هم اگه دوست داشته باشه اگه واقعا دوسش دارم(همچنان ادمینتون که شکست عشقی خورده.....) میزارم که کنارش خوشبخت باشه اههه بسه پوفف دارم چی میگم با خودم دست از فکر کردن برداشتم و از جام بلند شدم که
_: کجا
+: میخواستم یکمی راه برم
_: وایسا تنها نرو منم باهات میام
+: باشه
پاشد باهام اومد داشتیم راه میرفتیم ولی هیچ حرفی بینمون ردو بدل نشد که یونگی
_: ا/ت بیا برگردیم خیلی ازشون دور شدیم که گوشیش زنگ خورد
*مکالمه*
~:الو
_:الو چیزی شده
~: نه چیزی نشده خواستم بگم برگردید میخوایم بریم باره.... شماهم بیاین
_: عا مطمئنی؟
~: آره باشه
*پایان مکالمه یونگی و هوسوک*
_: عا ا/ت بیا برگردیم قراره بریم بار
+: پوف باشه میدونم اگه نیام سانا کشتتم
_: خب بریم
+: بریم
رفتیم تا بلاخره رسیدیم به جای اولمون یونگی رفت ماشینش آورد و راه افتادیم......
پایان این پارت🫐
.
میدونم کمه امروز اصلا حالم خوب نیست لطفاً ا درک کنید نه مثل اون بنفر بخاطر نذاشتن پارت پیویم فحش بارون کنید بای......
۶.۹k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.