فیک«دختر کوچولوی من»فصل دو part 26
ات: اههه…باشه!
ته جون: بگیر…
ات: خودم برمیگردم…میبینمت..
ات ویو
با بدو بدو رفتم پایین سمت پارکینگ و ماشین ته جونو برداشتم…از خونه زدم بیرون خداروشکر هنوز ۱۰ دقیقه وقت دارم امید وارم تا اون موقع برسم…
“۱۴ دقیقه بعد”
ات: حالا سره ۴ دقیقه که کاریم ندارن…”پیاده میشه”
کارگردان: ات اومدی…خب زیاد دیر نشده برو اونجا میکاپ ارتیست گریمت کنه…نیم ساعت دیگه فیلمبرادریو شروع میکنیم
ات: بله چشم…
راوی:
ات به سمت میکاپ ارتیست ها میره…و منتظر میشینه تا میکاپ ارتیست ها امادش کنن…
میکاپ ارتیست: ببخشید شما نقش دومید؟
ات: ااا…بله
میکاپ ارتیست: بله…لطفا چشمتون رو ببندید…
“۲۷ دقیقه بعد”
میکاپ ارتیست: تموم شد…ببینید زخمه کنار بینیتون خوبه یا نه؟!
ات: من نمیدونم دقیقا باید چجوری باشه اما خیلی طبیعیه ممنون…
میکاپ ارتیست: خواهش میکنم
کارگردان: خب خب…نقشا امادن؟
میکاپ ارتیستا: بله قربان..
کارگردان: خب همه چی امادست…بازیگرا برید سر صحنه لطفا!
&:بله چشم..
(خب بچه ها برای اینکه این قسمتو بیشتر بفهمید باید بگم که سکانسی که قراره ات و یه بازیگر مرد دیگه بازی کنن اینجوریه که ات و اون بازیگر درحالی که یه سری خلاف کار دارن بهشون شلیک میکنن و ایناهم پشت یه دیوار کوچیک ایستادن بازیگر مرد باید به ات بگه که”اینجا شاید اخرین لحظاتی باشه که باهمیم!پس خوب بهم گوش بده یونابی!من دوست دارم…همیشه دوست داشتم و تو برام پر معنی ترین فرد زندگیمی فراموش نکن!”و بعدش باید واسه چند ثانیه کوتاه ات رو ببوسه…امید وارم متوجه شده باشید☺️⭐️)
“یک بار سکانسو انجام میدن و ضبط میکنن”
کارگردان: نه نه…باید یجوری بگی که انگار واقعا اخرین باریه که قراره ببینیش
ات: ولی اقای یون اینکه نقش اول تو فصل دو بمیره ممکنه فیلمو خراب کنه
کارگردان: خب پیشنهاد تو چیه؟
ات: فقط زخمی بشه…که یکم به بیننده ها هیجان بده البته طوری زخمی شه که تا پای مرگ بره
کارگردان: پس فعلا این سکانسو همونطور که گفتم بازی کنید تا ببینم چی میشه احتمالا اگه بخوایم این کارو بکنیم ضبط سکانس های اینده به تعویق میوفته
ات: بله چشم
“دوباره سکانسو بازی میکنن”
کارگردان: کات!این چه طرز بازی کردنه”با داد”
بازیگر مرد: اخه گفتنش به یونابی…ببخشید ات خیلی سخته
کارگردان: تاحالا سکانس عاشقانه بازی نکردی مگه؟!کجاش سخته..سو هه جو
هه جو: بله
کارگردان: بیا سر صحنه…بجای ایشون بازی کن ببینم!
ات: اما قربان!نمیشه
کارگردان: ابنجا منم که میگم میشه یا نمیشه…همین گفتم سو هه جو پاشو!
هه جو: باشه اما دیالوگش چیه؟!
کارگردان: دیالوگش”اینجا شاید اخرین لحظاتی باشه که باهمیم!پس خوب بهم گوش بده یونابی!من دوست دارم…همیشه دوست داشتم و تو برام پر معنی ترین فرد زندگیمی فراموش نکن!”اخرشم یه بوسه ی چند ثانیه ای داره
ات: اقای یون من با اقای سو هه جو نمیتونم این سکانسو بازی کنم!
بچه ها میشه بهترین فیکایی که خوندید رو بهم اسمشونو بگید جدیدا هرچی فیک دیدم تکراریو اسکیه همشون اینجوریه که دختره بخاطر بدهیه باباش به اعضا که مثلا یه مافیای وحشین داده میشه ازین مدل نباشه اگه فیکی خوندید و قشنگ بوده🐣
ته جون: بگیر…
ات: خودم برمیگردم…میبینمت..
ات ویو
با بدو بدو رفتم پایین سمت پارکینگ و ماشین ته جونو برداشتم…از خونه زدم بیرون خداروشکر هنوز ۱۰ دقیقه وقت دارم امید وارم تا اون موقع برسم…
“۱۴ دقیقه بعد”
ات: حالا سره ۴ دقیقه که کاریم ندارن…”پیاده میشه”
کارگردان: ات اومدی…خب زیاد دیر نشده برو اونجا میکاپ ارتیست گریمت کنه…نیم ساعت دیگه فیلمبرادریو شروع میکنیم
ات: بله چشم…
راوی:
ات به سمت میکاپ ارتیست ها میره…و منتظر میشینه تا میکاپ ارتیست ها امادش کنن…
میکاپ ارتیست: ببخشید شما نقش دومید؟
ات: ااا…بله
میکاپ ارتیست: بله…لطفا چشمتون رو ببندید…
“۲۷ دقیقه بعد”
میکاپ ارتیست: تموم شد…ببینید زخمه کنار بینیتون خوبه یا نه؟!
ات: من نمیدونم دقیقا باید چجوری باشه اما خیلی طبیعیه ممنون…
میکاپ ارتیست: خواهش میکنم
کارگردان: خب خب…نقشا امادن؟
میکاپ ارتیستا: بله قربان..
کارگردان: خب همه چی امادست…بازیگرا برید سر صحنه لطفا!
&:بله چشم..
(خب بچه ها برای اینکه این قسمتو بیشتر بفهمید باید بگم که سکانسی که قراره ات و یه بازیگر مرد دیگه بازی کنن اینجوریه که ات و اون بازیگر درحالی که یه سری خلاف کار دارن بهشون شلیک میکنن و ایناهم پشت یه دیوار کوچیک ایستادن بازیگر مرد باید به ات بگه که”اینجا شاید اخرین لحظاتی باشه که باهمیم!پس خوب بهم گوش بده یونابی!من دوست دارم…همیشه دوست داشتم و تو برام پر معنی ترین فرد زندگیمی فراموش نکن!”و بعدش باید واسه چند ثانیه کوتاه ات رو ببوسه…امید وارم متوجه شده باشید☺️⭐️)
“یک بار سکانسو انجام میدن و ضبط میکنن”
کارگردان: نه نه…باید یجوری بگی که انگار واقعا اخرین باریه که قراره ببینیش
ات: ولی اقای یون اینکه نقش اول تو فصل دو بمیره ممکنه فیلمو خراب کنه
کارگردان: خب پیشنهاد تو چیه؟
ات: فقط زخمی بشه…که یکم به بیننده ها هیجان بده البته طوری زخمی شه که تا پای مرگ بره
کارگردان: پس فعلا این سکانسو همونطور که گفتم بازی کنید تا ببینم چی میشه احتمالا اگه بخوایم این کارو بکنیم ضبط سکانس های اینده به تعویق میوفته
ات: بله چشم
“دوباره سکانسو بازی میکنن”
کارگردان: کات!این چه طرز بازی کردنه”با داد”
بازیگر مرد: اخه گفتنش به یونابی…ببخشید ات خیلی سخته
کارگردان: تاحالا سکانس عاشقانه بازی نکردی مگه؟!کجاش سخته..سو هه جو
هه جو: بله
کارگردان: بیا سر صحنه…بجای ایشون بازی کن ببینم!
ات: اما قربان!نمیشه
کارگردان: ابنجا منم که میگم میشه یا نمیشه…همین گفتم سو هه جو پاشو!
هه جو: باشه اما دیالوگش چیه؟!
کارگردان: دیالوگش”اینجا شاید اخرین لحظاتی باشه که باهمیم!پس خوب بهم گوش بده یونابی!من دوست دارم…همیشه دوست داشتم و تو برام پر معنی ترین فرد زندگیمی فراموش نکن!”اخرشم یه بوسه ی چند ثانیه ای داره
ات: اقای یون من با اقای سو هه جو نمیتونم این سکانسو بازی کنم!
بچه ها میشه بهترین فیکایی که خوندید رو بهم اسمشونو بگید جدیدا هرچی فیک دیدم تکراریو اسکیه همشون اینجوریه که دختره بخاطر بدهیه باباش به اعضا که مثلا یه مافیای وحشین داده میشه ازین مدل نباشه اگه فیکی خوندید و قشنگ بوده🐣
۲۵.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.