➖⃟♥️•• 𝒓𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒑⁴²
یک سال بعد)
(یادم رف سوبین رییس یه شرکته و خیلی خرپوله)چشمامو وا کردم همه چیز تار بود ... نمیتونستم تکون بخورم اما... دلم میخواست چشمامو بمالم صدای کنارم اذیتم میکرد بیق بیق بیق
پاشدم و سرمو خاروندم یه مرد که شبیه رفتگر بود اونجا بود که با تعجب بهم خیره بود
(پرش زمانی)
داشت با یه چراغ قوه کوچولو چشمامو چک میکرد
_وااااااای مث یه معجزه میمونههه
_چرا؟
یه لبخند زد و رفت سمت پرستار
_دارو ها و غذاشو بهش بده دلیلشم بهش بگو
(باز یکم پرش زمانی)
پرستار جلوم نشست
_تو تو کما بودی تقریبا یک سال از وقتی که اووردنت میگذره ما به اونایی که اووردنت زنگ زدیم آقای جونگ کوک بود فک کنم
(از اون طرف جونگ کوکی تو حیاط بیمارستان با یانگ)
جونگ کوک با عجله وارد حیاط بیمارستان شد و میخواست وارد بشه که نزاشتن پرستارا
دوباره برگشتم تو حیاط قلم داشت میومد حلقومم روم نمیشد برم دیدنش یانگ بالای سرم با دوتا ساندویچ وایساده بود
_بگی صوبی چیزی نخوردی
_الا انتظار داری من اینو کوفت کنم
(یادم رف سوبین رییس یه شرکته و خیلی خرپوله)چشمامو وا کردم همه چیز تار بود ... نمیتونستم تکون بخورم اما... دلم میخواست چشمامو بمالم صدای کنارم اذیتم میکرد بیق بیق بیق
پاشدم و سرمو خاروندم یه مرد که شبیه رفتگر بود اونجا بود که با تعجب بهم خیره بود
(پرش زمانی)
داشت با یه چراغ قوه کوچولو چشمامو چک میکرد
_وااااااای مث یه معجزه میمونههه
_چرا؟
یه لبخند زد و رفت سمت پرستار
_دارو ها و غذاشو بهش بده دلیلشم بهش بگو
(باز یکم پرش زمانی)
پرستار جلوم نشست
_تو تو کما بودی تقریبا یک سال از وقتی که اووردنت میگذره ما به اونایی که اووردنت زنگ زدیم آقای جونگ کوک بود فک کنم
(از اون طرف جونگ کوکی تو حیاط بیمارستان با یانگ)
جونگ کوک با عجله وارد حیاط بیمارستان شد و میخواست وارد بشه که نزاشتن پرستارا
دوباره برگشتم تو حیاط قلم داشت میومد حلقومم روم نمیشد برم دیدنش یانگ بالای سرم با دوتا ساندویچ وایساده بود
_بگی صوبی چیزی نخوردی
_الا انتظار داری من اینو کوفت کنم
۸.۸k
۲۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.