فیک تهیونگ (آخرین دیدار)p3
از زبان ا/ت
وسط های اجرا بودم و اون نگاه های خیره که از اول اجرا با من همراه بودن رو دوباره حس کردم واقعا خسته شده بودم و فقط میخواستم این مراسم لعنتی تموم بشه و کسی هم که نگاهشو از من برنمیداشت کی بود؟ بله درسته یکی از اون پسرایی که جلو اتاق گریم دیدمش واقعا کلافه بودم.
فلش بک بعد اجرا
داشتم از جلوی یکی از اتاقا رد میشدم صدای دو نفرو شنیدم که داشتن راجب من حرف میزدن
....:لعنتی لباساش خیلی باز بود
....:هی بیخیال مرد
....:نمیتونم بیخیال باشم خب، من عاشقشم و نمیخوام چشم بقیه روش باشه
....:ولی اون تو رو به چشم یه همکار میبینه خب
....:اه متاسفانه
دیگه نمیخواستم بیشتر از این به حرفاشون گوش بدم پس با گریه از اونجا خارج شدم. چرا باید اون این حرفا رو بزنه اون کیه که عاشق من شده؟
با گریه سوار ماشین شدم و با سرعت خیلی بالا میرفتم که وست های راه یکی با چراغ قوه وسط جاده وایساده بود سریع ترمز کردم اومد سمتم خیلی ترسیده بودم که گفت:
وسط های اجرا بودم و اون نگاه های خیره که از اول اجرا با من همراه بودن رو دوباره حس کردم واقعا خسته شده بودم و فقط میخواستم این مراسم لعنتی تموم بشه و کسی هم که نگاهشو از من برنمیداشت کی بود؟ بله درسته یکی از اون پسرایی که جلو اتاق گریم دیدمش واقعا کلافه بودم.
فلش بک بعد اجرا
داشتم از جلوی یکی از اتاقا رد میشدم صدای دو نفرو شنیدم که داشتن راجب من حرف میزدن
....:لعنتی لباساش خیلی باز بود
....:هی بیخیال مرد
....:نمیتونم بیخیال باشم خب، من عاشقشم و نمیخوام چشم بقیه روش باشه
....:ولی اون تو رو به چشم یه همکار میبینه خب
....:اه متاسفانه
دیگه نمیخواستم بیشتر از این به حرفاشون گوش بدم پس با گریه از اونجا خارج شدم. چرا باید اون این حرفا رو بزنه اون کیه که عاشق من شده؟
با گریه سوار ماشین شدم و با سرعت خیلی بالا میرفتم که وست های راه یکی با چراغ قوه وسط جاده وایساده بود سریع ترمز کردم اومد سمتم خیلی ترسیده بودم که گفت:
۵.۹k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.