پادشاه سنگ دل من پارت 28
و سوار اسبامون شدیم که اون وو اومد پیشم و گفت
اون وو: مثل دفه قبل زخم و زیلی برنگرد
ات: باشه
و راه افتادیم و بعد ی ساعت ب دروازه رسیدیم از دروازه رد شدیم و وارد دنیای انسانی شدیم از این ماموریت بدم میومد چون جایی بود ک بدترین خاطراتمو تجربه کردم خاطراتم از جلو چشمام گذشت بغض کردم سون جه متوجه شد
سون جه: ات حالت خوبه؟
ات: فکر نکنم (لبخند تلخ)
تغریبا رسیده بودیم
ویو کوک
داشتم چنتا نامه مینوشتم ک در با شتاب باز شد کسی ک تو چارچوب بود... ات بود تعجب کردم یعنی اون برگشته بود بلند شدم و سمتش رفتم
کوک: ات تو... تو واقعا برگشتی
و اونو بغل کرد و اون جواب داد
ات: آره ولی برای انتقام
کوک: چی
اون ب سینه کوک ضربه زد و اون پرتاب شد
بعد چنتا سرفه گفت
کوک: ات داری چیکار میکنی.... تو خیلی عوض شدی
ات: دنیا آدمارو تغیر میده ولی کسی ک منو تبدیل ب هیولا کرد تو بودی کوک... تو
ویو ادمین
اون با شمشیرش خواست ب کوک حمله کنه ولی چیزی جلوشو گرفته بود ات تازه رسیده بود وقتی کوک رو توی اون وضعیت دید عصبی شد شروع ب حمله کرد شمشیر ات جلوی شمشیر اون رو گرفته بود ات گفت
ات: هی مقلد از بدن من برای انتقام استفاده نکن
و حمله کرد ات آسیب زیادی ب مقلد زده بود ولی آسیب ک دیده بود خیلی کم بود البته بیشترش کمک سون جه بود...شمشیرشو از توی بدن مقلد رد کرد و از اون طرفش زد بیرون مقلد با آخرین نفسی ک داشت گفت
مقلد: مواظب آچا ها باش (خنده)
ات شمشیرشو بیرون کشید و اون پودر شد
چشمامو بستم نفس عمیقی کشیدم و تمرکز کردم من میتونستم موجودات شیطانی رو ببینم
تبقه اول دوم و پر آچا بود پشت سر سون جه طنابی از جیبم برداشتم اونا هنوز کامل تبدیل ب آچا نشده بودن ات و سون جه حمله کردن بعد مدتی همه رو گیر انداختن ات زخم عمیقی روی دستش داشت که خونریزی میکرد خون ریزی شدید بود اما ات واسش مهم نبود چون جون کسی ک واقعا دوسش داشت رو نجات داده بود اون معجون شفا بخش رو از سون جه گرفت ازش خورد
ب کوک کمک کرد پاشه و ی معجون شفا بخشی هم ب اون داد تا دردش کمتر بشه بعد دنبال کسایی بودن ک تبدیل ب آچا نشدن گشتن...اونا چنتا سرباز و همینطور میسو بودن میسو وقتی ات رو دید با کنایه گفت
میسو: هه این دختره باز اومده واسه خدمتکاری
کوک اونجا نبود.... سون جه خیلی عصبی شد و شمشیرشو زیر گلوی میسو گذاشت میسو ترسیده بود سون جه داد زد
سون جه: چی خدمتکاری؟ اگه ات نبود الان هم تو هم اون کوک مرده بودید جای تشکرته البته دست خودت نیست تو زاتن آشغالی
ات دستشو گرفت و
گفت:ارزش نداره باهاش دعوا کنی
اونم آروم تر شد و شمشیرشو پایین آورد گلوی میسو رو زخم کرده بود
میسو: این دوس پسر جدیدته قبلش کوک طرفداریتو میکرد حالا هم این مسخ
حرفش با سیلی ک کوک بهش زد نصفه موند
کوک: در باره ات درست صحبت کن
ات رفت پایین پیش اچا ها و سوت زد
گرگای رانگ جلوش سبز شدن اونا زیاد بودن و کمک ات کردن تا آچا هارو دوباره تبدیل ب انسان شن
ات کارش تموم شد خواست سواره اسبش شه ک کوک جلوشو گرفت
کوک: تو امروز برای من اومدی مگه نه
ات: نه...کار من اینه
کوک: بزار برات توضیح (اینو گفت ک چرا با مینسو ازدواج کرد گشادیم میاد بنویسم)
ات: واسم مهم نیست چون ما از هم جدا شدیم
ک.......
اسلاید یک رانگه برای کسایی ک روباه نه رو ندیدن
اسلاید دو لباس رانگ
اسلاید سه سون جه
اسلاید چهار لباس مبارزه سون جه راستی یادم رفت بگم سون جه ی سگ جیندو عه
اسلاید پنج لباس مبارزه ات
دویست تایی شدنمون مبارک🥳🥳
شرطا برای پارت بعد
30 لایک
40 کامنت
اون وو: مثل دفه قبل زخم و زیلی برنگرد
ات: باشه
و راه افتادیم و بعد ی ساعت ب دروازه رسیدیم از دروازه رد شدیم و وارد دنیای انسانی شدیم از این ماموریت بدم میومد چون جایی بود ک بدترین خاطراتمو تجربه کردم خاطراتم از جلو چشمام گذشت بغض کردم سون جه متوجه شد
سون جه: ات حالت خوبه؟
ات: فکر نکنم (لبخند تلخ)
تغریبا رسیده بودیم
ویو کوک
داشتم چنتا نامه مینوشتم ک در با شتاب باز شد کسی ک تو چارچوب بود... ات بود تعجب کردم یعنی اون برگشته بود بلند شدم و سمتش رفتم
کوک: ات تو... تو واقعا برگشتی
و اونو بغل کرد و اون جواب داد
ات: آره ولی برای انتقام
کوک: چی
اون ب سینه کوک ضربه زد و اون پرتاب شد
بعد چنتا سرفه گفت
کوک: ات داری چیکار میکنی.... تو خیلی عوض شدی
ات: دنیا آدمارو تغیر میده ولی کسی ک منو تبدیل ب هیولا کرد تو بودی کوک... تو
ویو ادمین
اون با شمشیرش خواست ب کوک حمله کنه ولی چیزی جلوشو گرفته بود ات تازه رسیده بود وقتی کوک رو توی اون وضعیت دید عصبی شد شروع ب حمله کرد شمشیر ات جلوی شمشیر اون رو گرفته بود ات گفت
ات: هی مقلد از بدن من برای انتقام استفاده نکن
و حمله کرد ات آسیب زیادی ب مقلد زده بود ولی آسیب ک دیده بود خیلی کم بود البته بیشترش کمک سون جه بود...شمشیرشو از توی بدن مقلد رد کرد و از اون طرفش زد بیرون مقلد با آخرین نفسی ک داشت گفت
مقلد: مواظب آچا ها باش (خنده)
ات شمشیرشو بیرون کشید و اون پودر شد
چشمامو بستم نفس عمیقی کشیدم و تمرکز کردم من میتونستم موجودات شیطانی رو ببینم
تبقه اول دوم و پر آچا بود پشت سر سون جه طنابی از جیبم برداشتم اونا هنوز کامل تبدیل ب آچا نشده بودن ات و سون جه حمله کردن بعد مدتی همه رو گیر انداختن ات زخم عمیقی روی دستش داشت که خونریزی میکرد خون ریزی شدید بود اما ات واسش مهم نبود چون جون کسی ک واقعا دوسش داشت رو نجات داده بود اون معجون شفا بخش رو از سون جه گرفت ازش خورد
ب کوک کمک کرد پاشه و ی معجون شفا بخشی هم ب اون داد تا دردش کمتر بشه بعد دنبال کسایی بودن ک تبدیل ب آچا نشدن گشتن...اونا چنتا سرباز و همینطور میسو بودن میسو وقتی ات رو دید با کنایه گفت
میسو: هه این دختره باز اومده واسه خدمتکاری
کوک اونجا نبود.... سون جه خیلی عصبی شد و شمشیرشو زیر گلوی میسو گذاشت میسو ترسیده بود سون جه داد زد
سون جه: چی خدمتکاری؟ اگه ات نبود الان هم تو هم اون کوک مرده بودید جای تشکرته البته دست خودت نیست تو زاتن آشغالی
ات دستشو گرفت و
گفت:ارزش نداره باهاش دعوا کنی
اونم آروم تر شد و شمشیرشو پایین آورد گلوی میسو رو زخم کرده بود
میسو: این دوس پسر جدیدته قبلش کوک طرفداریتو میکرد حالا هم این مسخ
حرفش با سیلی ک کوک بهش زد نصفه موند
کوک: در باره ات درست صحبت کن
ات رفت پایین پیش اچا ها و سوت زد
گرگای رانگ جلوش سبز شدن اونا زیاد بودن و کمک ات کردن تا آچا هارو دوباره تبدیل ب انسان شن
ات کارش تموم شد خواست سواره اسبش شه ک کوک جلوشو گرفت
کوک: تو امروز برای من اومدی مگه نه
ات: نه...کار من اینه
کوک: بزار برات توضیح (اینو گفت ک چرا با مینسو ازدواج کرد گشادیم میاد بنویسم)
ات: واسم مهم نیست چون ما از هم جدا شدیم
ک.......
اسلاید یک رانگه برای کسایی ک روباه نه رو ندیدن
اسلاید دو لباس رانگ
اسلاید سه سون جه
اسلاید چهار لباس مبارزه سون جه راستی یادم رفت بگم سون جه ی سگ جیندو عه
اسلاید پنج لباس مبارزه ات
دویست تایی شدنمون مبارک🥳🥳
شرطا برای پارت بعد
30 لایک
40 کامنت
۸.۵k
۱۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.