زندگی مخفی پارت ۸۸ بخش دوم
یجی: ریوجینا شوخی کردم
من از اولش ل..ز.. بودم پس تنها کسی هم که عاشقش شدم تو بودی
رزی:از همون پرورشگاهی که من کار میکردم....
جونگکوک:آره هانول رو از اونجا گرفتیم
اگه بدونید چه دختر نازیه
اینقدر خوشگله که نگو ولی هعیی
که الان نیستش
تهیونگ: اشکال نداره قلبم فردا میاریمش اینجا تا ببیننش
یونگی:وسایلشو خریدید ؟
تهیونگ:توی این یه هفته وارد اتاق ما نشدی ؟؟
جیمین:من شدم
یه تخت دو نفره بود و یه تخت کوچولو کنارش ولی هیچ ایده ای نداشتم که مال هانوله
وای خدا اسمش راحت توی دهن میچرخه
عموش قربونش بره
تهیونگ:حالا بزار بیاد بعدا
بعدشم کی گفته تو عموشی
یونگی:همون کسی که گفته تو تاپی
جونگکوک:تمومش کنید
عه
خب ....
صدای زنگ در اومد
جیسو:من باز میکنم
جیسو رفت سمت آیفون ولی همونجا خشکش زد
تهیونگ:نونا درو باز کن خب
جیسو:یو...یوجو....یوجونگه
تهیونگ:چی یوجونگ
درو باز کرد تا بیاد داخل
ما همه منتظر بودیم
ولی تهیونگ حالش بد شد
جیسو درو باز کرد
یوجونگ اومد داخل
یوجونگ دختری با موهای مصری مشکی
قد کوتاه ولی خوشگل بود
خیلی شبیه تهیونگ بود
میشه گفت ته شبیهش بود
چون یوجونگ بزرگ تره
یه ست سویشرت و شورتک قرمز
با کفش سفید پاشنه دار
تیپشم بدک نبود
تهیونگ حالش بد شد و رفت سمت دستشویی
دنبالش رفتم و دستشو گرفتم
جونگکوک:میدونم چی شده ولی وایسا و باهاش حرف بزن
تهیونگ:من حتی نمیخوام ببینمش
قلبم اذیتم نکن باشه
دستشو ولی مردم و برگشتم سمت پذیرایی
جین:چرا بعد این همه سال الان برگشتی
جیسو:تو بازم میخوای دل اون پسرو بشکونی
اون الان توی خوشحال ترین نقطه زندگیشه
هانا:یوجونگ اگه اذیتش کنی خودم از این خونه بیرونت میکنم
جونگکوک:بچه ها آروم تر
جین:تو میدونی اون چه بلایی سر تهیونگ آورده
جونگکوک:آره تهیونگ همه چیز رو گفته بهم
جیسو:پس چرا ازش دفاع میکنی
تهیونگ از راهرو اومد سمت ما
تهیونگ:بسهه
شاید من از یوجونگ ضربه دیده باشم
شاید از هم بدمون بیاد
ولی شماها نمیتونید اینطوری باهاش رفتار کنید
اون دوستتون بود
..........
ادامه دارد....
من از اولش ل..ز.. بودم پس تنها کسی هم که عاشقش شدم تو بودی
رزی:از همون پرورشگاهی که من کار میکردم....
جونگکوک:آره هانول رو از اونجا گرفتیم
اگه بدونید چه دختر نازیه
اینقدر خوشگله که نگو ولی هعیی
که الان نیستش
تهیونگ: اشکال نداره قلبم فردا میاریمش اینجا تا ببیننش
یونگی:وسایلشو خریدید ؟
تهیونگ:توی این یه هفته وارد اتاق ما نشدی ؟؟
جیمین:من شدم
یه تخت دو نفره بود و یه تخت کوچولو کنارش ولی هیچ ایده ای نداشتم که مال هانوله
وای خدا اسمش راحت توی دهن میچرخه
عموش قربونش بره
تهیونگ:حالا بزار بیاد بعدا
بعدشم کی گفته تو عموشی
یونگی:همون کسی که گفته تو تاپی
جونگکوک:تمومش کنید
عه
خب ....
صدای زنگ در اومد
جیسو:من باز میکنم
جیسو رفت سمت آیفون ولی همونجا خشکش زد
تهیونگ:نونا درو باز کن خب
جیسو:یو...یوجو....یوجونگه
تهیونگ:چی یوجونگ
درو باز کرد تا بیاد داخل
ما همه منتظر بودیم
ولی تهیونگ حالش بد شد
جیسو درو باز کرد
یوجونگ اومد داخل
یوجونگ دختری با موهای مصری مشکی
قد کوتاه ولی خوشگل بود
خیلی شبیه تهیونگ بود
میشه گفت ته شبیهش بود
چون یوجونگ بزرگ تره
یه ست سویشرت و شورتک قرمز
با کفش سفید پاشنه دار
تیپشم بدک نبود
تهیونگ حالش بد شد و رفت سمت دستشویی
دنبالش رفتم و دستشو گرفتم
جونگکوک:میدونم چی شده ولی وایسا و باهاش حرف بزن
تهیونگ:من حتی نمیخوام ببینمش
قلبم اذیتم نکن باشه
دستشو ولی مردم و برگشتم سمت پذیرایی
جین:چرا بعد این همه سال الان برگشتی
جیسو:تو بازم میخوای دل اون پسرو بشکونی
اون الان توی خوشحال ترین نقطه زندگیشه
هانا:یوجونگ اگه اذیتش کنی خودم از این خونه بیرونت میکنم
جونگکوک:بچه ها آروم تر
جین:تو میدونی اون چه بلایی سر تهیونگ آورده
جونگکوک:آره تهیونگ همه چیز رو گفته بهم
جیسو:پس چرا ازش دفاع میکنی
تهیونگ از راهرو اومد سمت ما
تهیونگ:بسهه
شاید من از یوجونگ ضربه دیده باشم
شاید از هم بدمون بیاد
ولی شماها نمیتونید اینطوری باهاش رفتار کنید
اون دوستتون بود
..........
ادامه دارد....
۱.۹k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.