پارت 5
ات: لورا که هست برو پیش اون
کوک: ات خودت میدونی که من عاشق تو ام ولی لورا خودش رو به من میچسپونه من که کاره ای نیستم.
ات: آها پس یعنی منم که به کارای لورا هیچ واکنشی نشون نمیدم
کوک: ات کاری نکن همین الان بفاکت ندم. تو که نمیخوای به عصبانیت من به بفاک بری میخوای؟؟
ات: باشه، پس بیا من رو بفاک بده تا بچمون بمیره.
کوک: هعییییییی باش.
ویو ادمین جان تون: خببببببببببببب ات و کوک جان قصمون لباس عوض کردن و خوابیدن😐
ویو صبح: ات: هاعممممم(خمیازه😐) خبببب برم حموم یه دوش بگیرم بیام برم پیش بقیه.
ویو ادمین جان تون: ات خانم رفت حمام و اومد بیرون و یه تیشرت سفید با یه شلوار کیوت صورتی پوشید و خودش رو اماده کرد و رفت پایین پیش بقیه . خبببب صبحونه شون رو تموم کردن و نخود نخود هرکه رود خانه ی خود(ادمین: جرررررر این چه سمی بودد🤣🤣)
ویو ات: اوممممم فک کنم ساعت نزدیک یک اینا بود که یک دفعه حوصلم پوکید و رفتم زنگ زدم به کوک.
ویو کوک: تو شرکت بودم اعصابم خعلی خط خطی شده بود چون بار اسلحه هام رو دزدید بودن و بلاخره فهمیدم که کار کیه بعله کار آقای کیم تهیونگ بیشرف بود (دور از بچم)(دوزتان گرامی این فیک است) تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد
کوک: بله؟؟
ات: کوکییییییییییییییییییییییییییی!!!!!!!!
کوک: هعییییییی کر شدم داش😐
ات: ببخشید 🥺
کوک: اشکالی ندارع. خبببب بیب کارت رو بگو؟
ات: موگوم میسه امشب بلیم بال🥺، لطفن🥺(میگم میشه امشب بریم بار لطفاً)
کوک: باشه تا ساعت 6 آماده باش میام دنبالت. آ راستی لباس باز هم نپوش.
ات: اوک. باشه بابا
کوک: خواهش. افربن دخترم. خبببب خدافظ
ات: موچ. کوفت. خبببب و مرگ خدفص
آیا بنظر تان بچه ات به دست لورا سقط بشه یا به دست کوک یا به دست ته؟
بنظر شما ته از پارت چند وارد فیک بشه؟
کوک: ات خودت میدونی که من عاشق تو ام ولی لورا خودش رو به من میچسپونه من که کاره ای نیستم.
ات: آها پس یعنی منم که به کارای لورا هیچ واکنشی نشون نمیدم
کوک: ات کاری نکن همین الان بفاکت ندم. تو که نمیخوای به عصبانیت من به بفاک بری میخوای؟؟
ات: باشه، پس بیا من رو بفاک بده تا بچمون بمیره.
کوک: هعییییییی باش.
ویو ادمین جان تون: خببببببببببببب ات و کوک جان قصمون لباس عوض کردن و خوابیدن😐
ویو صبح: ات: هاعممممم(خمیازه😐) خبببب برم حموم یه دوش بگیرم بیام برم پیش بقیه.
ویو ادمین جان تون: ات خانم رفت حمام و اومد بیرون و یه تیشرت سفید با یه شلوار کیوت صورتی پوشید و خودش رو اماده کرد و رفت پایین پیش بقیه . خبببب صبحونه شون رو تموم کردن و نخود نخود هرکه رود خانه ی خود(ادمین: جرررررر این چه سمی بودد🤣🤣)
ویو ات: اوممممم فک کنم ساعت نزدیک یک اینا بود که یک دفعه حوصلم پوکید و رفتم زنگ زدم به کوک.
ویو کوک: تو شرکت بودم اعصابم خعلی خط خطی شده بود چون بار اسلحه هام رو دزدید بودن و بلاخره فهمیدم که کار کیه بعله کار آقای کیم تهیونگ بیشرف بود (دور از بچم)(دوزتان گرامی این فیک است) تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد
کوک: بله؟؟
ات: کوکییییییییییییییییییییییییییی!!!!!!!!
کوک: هعییییییی کر شدم داش😐
ات: ببخشید 🥺
کوک: اشکالی ندارع. خبببب بیب کارت رو بگو؟
ات: موگوم میسه امشب بلیم بال🥺، لطفن🥺(میگم میشه امشب بریم بار لطفاً)
کوک: باشه تا ساعت 6 آماده باش میام دنبالت. آ راستی لباس باز هم نپوش.
ات: اوک. باشه بابا
کوک: خواهش. افربن دخترم. خبببب خدافظ
ات: موچ. کوفت. خبببب و مرگ خدفص
آیا بنظر تان بچه ات به دست لورا سقط بشه یا به دست کوک یا به دست ته؟
بنظر شما ته از پارت چند وارد فیک بشه؟
۱۰.۶k
۲۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.