53پدرخوانده
تهیونگ جامش رو دورانی چرخوند و به تکون خورد شامپایین خیره سد "اره این تاثیریه که تو تا اخر عمرت هم تلاش کنی نمیتونی روش بزاری جئون هیچوقت مثل تو. نمیشه و جوری تربیتش کردم که درست و قلت رو از خودم یاد بگیره"
لارا عصبی شد "هرچی باشه الان پیش خودم زندگی میکنه و زندگی کنار من رو به تو ترجیح داده پرخانده پس حواست به رفتارت باشه." دستمال روی پاش رو برداشت و کوبید روی ظرفش "میرم بگم اتاقم رو برای امشب اماده کنن انتظار نداری که توی اتاق مهمون باشی امشب رو پیش من میخابی" تهیونگ پوزخند زد "چی بهتر از این" بعد رفتن لارا سزش و چرخوند سمت یونگی"تو اینجا چه قلطی میکنی ".. من با همسر ایندت ابطه نزدیک دارم" تهیونگ خندید "رابطه نزدیک به یه ورک نمیدونم امروز چه گناهی مرتکب شدم که باید روی نحس ترو ببینم" یونگی به سمت تهیونگ نگاه کرد "من از رابطه تو و کانیا خبر دارم اه... رابطه نامشروع پدرخانده با فرزند خانده چه خبر داغی بشه" (نکته: بچه ها شاید خوشتون نیاد ولی بگم تو این فیک درواقع کاپل ها جونگ کوک و تهیونگن و کانیایی وجود نداره گفتم شاید خوشتون نیاد مجبور شدم نقش جونگ کوک رو برادر کانیا کنم و جونگ کوک رو کانیا بگذریم" تهیونگ به سمتش برگشت همین میتونست منفجرش کنه "دهنتو ببند.." یونگی ادامه داد "به کانیا نمیخورد انقد روحیه هرزه ای... تهیونگ نیم خیز شد و چاقوی غذا خوری روی میز رو برداشت و به یقه یونگی نزدیک کرد و اونو سمت خودش کشید" جملت رو تموم کن تا همینجا تیکه تیکت کنم.. بگو داشتی راجب اون طفل معصوم چی میگفتی. تا با همین چاقو شاهرگتو بزنم" یونگی به صورت تهیونگ که نیم سانت باهاش فاصله داشت خیره شد تهیونگ پوزخند زد"میدونی اوتقدر معروفم خرم میره که بعد کشتن تو یه ساعتم زندان نمونم" یونگی "اه بزار فعلا دهنم بسته بمونه" تهیونگ خاست ازش جدا شه که"هی بچه خوشکل حالا که سنگت زیر پامه دهنتو ببند و نزار به همه بگم کیم تهیونگ محبوبشون برای معروفیت از سوراخش مایه میزاره... تهیونگ سر چاقو رو به گردنش نزدیک تر کرد "تو همیشه عادت داری چرت و پرتای دیگرانو باور میکنی و بقیه رو متهم کنی تو عادت داری کسای که برات ارزش قائلن رو مثله یه تیکه اشغال میندازی دور.. من. من دوست تو بودم تو دوستم بودی تو تنها کسی بودی که من داشتم.." یونگی قیافه ناراحتی به خودش گرفت "پس دونسنگم از حرفام ناراحته" تهیونگ نگاه نفرت انگیزی به یونگی انداخت "به هر حال ادمای بی ارزشی مثل تو سگ دو میزنن که جای من باشن" جیمین داخل اومد و متوجه جو سنگین بینشون شد به سمت تهیونگ رفت و داروهاشو بهش داد لارا و خدمتکارا اومدن به جیمین کفتن اتاقش اماده تهیونگم که به اتاق لارا میره. تهیونگ قرصشو بدون اب انداخت ته حلقش "بذو بخاب قرصمو خوردم" جیمین یه نگاه از دنیا بریده ای به تهیونگ کرد و رفت تهیونگ پا شد و از پله ها بالا رفت "لارا جان اتاقت کجاست" تهیونگ لارا رو به بهونه یه بغل.. بغل کرد و تو. گوشش زمزمه کرد "برنامه امشبمون اینه که تو خودتو به خاب میزنی منم میرم پیش کانیا و صبح جوری رفتار میکنی که هیچ چیزی نمیدونی و وانمود نیکنی بغل نامزدت تا صبح بهت خوش گذشته" لارا با کلافگی گفت "چرا پیش کانیا؟" تهیونگ جواب داد (کارش دارم)
لارا عصبی شد "هرچی باشه الان پیش خودم زندگی میکنه و زندگی کنار من رو به تو ترجیح داده پرخانده پس حواست به رفتارت باشه." دستمال روی پاش رو برداشت و کوبید روی ظرفش "میرم بگم اتاقم رو برای امشب اماده کنن انتظار نداری که توی اتاق مهمون باشی امشب رو پیش من میخابی" تهیونگ پوزخند زد "چی بهتر از این" بعد رفتن لارا سزش و چرخوند سمت یونگی"تو اینجا چه قلطی میکنی ".. من با همسر ایندت ابطه نزدیک دارم" تهیونگ خندید "رابطه نزدیک به یه ورک نمیدونم امروز چه گناهی مرتکب شدم که باید روی نحس ترو ببینم" یونگی به سمت تهیونگ نگاه کرد "من از رابطه تو و کانیا خبر دارم اه... رابطه نامشروع پدرخانده با فرزند خانده چه خبر داغی بشه" (نکته: بچه ها شاید خوشتون نیاد ولی بگم تو این فیک درواقع کاپل ها جونگ کوک و تهیونگن و کانیایی وجود نداره گفتم شاید خوشتون نیاد مجبور شدم نقش جونگ کوک رو برادر کانیا کنم و جونگ کوک رو کانیا بگذریم" تهیونگ به سمتش برگشت همین میتونست منفجرش کنه "دهنتو ببند.." یونگی ادامه داد "به کانیا نمیخورد انقد روحیه هرزه ای... تهیونگ نیم خیز شد و چاقوی غذا خوری روی میز رو برداشت و به یقه یونگی نزدیک کرد و اونو سمت خودش کشید" جملت رو تموم کن تا همینجا تیکه تیکت کنم.. بگو داشتی راجب اون طفل معصوم چی میگفتی. تا با همین چاقو شاهرگتو بزنم" یونگی به صورت تهیونگ که نیم سانت باهاش فاصله داشت خیره شد تهیونگ پوزخند زد"میدونی اوتقدر معروفم خرم میره که بعد کشتن تو یه ساعتم زندان نمونم" یونگی "اه بزار فعلا دهنم بسته بمونه" تهیونگ خاست ازش جدا شه که"هی بچه خوشکل حالا که سنگت زیر پامه دهنتو ببند و نزار به همه بگم کیم تهیونگ محبوبشون برای معروفیت از سوراخش مایه میزاره... تهیونگ سر چاقو رو به گردنش نزدیک تر کرد "تو همیشه عادت داری چرت و پرتای دیگرانو باور میکنی و بقیه رو متهم کنی تو عادت داری کسای که برات ارزش قائلن رو مثله یه تیکه اشغال میندازی دور.. من. من دوست تو بودم تو دوستم بودی تو تنها کسی بودی که من داشتم.." یونگی قیافه ناراحتی به خودش گرفت "پس دونسنگم از حرفام ناراحته" تهیونگ نگاه نفرت انگیزی به یونگی انداخت "به هر حال ادمای بی ارزشی مثل تو سگ دو میزنن که جای من باشن" جیمین داخل اومد و متوجه جو سنگین بینشون شد به سمت تهیونگ رفت و داروهاشو بهش داد لارا و خدمتکارا اومدن به جیمین کفتن اتاقش اماده تهیونگم که به اتاق لارا میره. تهیونگ قرصشو بدون اب انداخت ته حلقش "بذو بخاب قرصمو خوردم" جیمین یه نگاه از دنیا بریده ای به تهیونگ کرد و رفت تهیونگ پا شد و از پله ها بالا رفت "لارا جان اتاقت کجاست" تهیونگ لارا رو به بهونه یه بغل.. بغل کرد و تو. گوشش زمزمه کرد "برنامه امشبمون اینه که تو خودتو به خاب میزنی منم میرم پیش کانیا و صبح جوری رفتار میکنی که هیچ چیزی نمیدونی و وانمود نیکنی بغل نامزدت تا صبح بهت خوش گذشته" لارا با کلافگی گفت "چرا پیش کانیا؟" تهیونگ جواب داد (کارش دارم)
۱۲.۲k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.