P24
_
/تھیونگ/
سر جونگکوک رو کتفم بود.سرعت اسب رو کم کردم تا کمی راحت بخوابھ.جنگل کاملا تو سکوت غرق شده بود
وقتی حس تشنگی کردم یواش اسب رو گوشھ ای نگھ داشتم. پیاده شدم و جونگکوک رو روی اسب خوابوندم.
طبیعتا اینکھ وقتی خوابھ تنھاش بزارم کار اشتباھی بود. دقایقی ھمونجا وایسادم و نگاھش کردم. ولی وقتی بوی حیوونی رو نزدیکم حس کردم بلاخره جونگکوک رو تنھا گذاشتم و سمت درختا حرکت کردم. با دیدن یھ اھو پشت درخت کمین کردم و زبونی بھ دندونام کشیدم. دندونای نیشم تا روی لبم بیرون اومد و چشمام ھمھ جا رو قرمز میدید. تو یھ حرکت رو آھو پریدم و دندونام رو تو گردنش فرو کردم. حیوون رو با یھ دستم گرفتم و سمت اسب حرکت کردم. وقتی رسیدم جونگکوک داشت از اسب پیاده میشد. +صبحت بخیر کوک! با دیدن من خمیازه ای کشید و سمتم اومد و خودشو تو بغلم پرت کرد +تو خوابت نمیاد تھ؟ +خوابت میاد؟ +اوھوم....ولی تشنھ ام شد واسھ ھمین بیدار شدم. با دستم حیوون رو بالا اوردم +این واسھ جفتمون کافیھ بنظرت؟ +اره فک نکنم زیاد بنوشم.
جفتمون شروع کردیم بھ نوشیدن خون و وقتی جونگکوک سرشو بالا اورد چند قطره خون کنار لباش باقی مونده بود نزدیکش شدم و لیسی بھ لباش زدم. جونگکوک موھاش تو صورتش ریخت +عااا تھیونگا. +بگو کوک. +میشھ من اسب رو برونم،اینجوری توعم یکم میخوابی. کمی بھ پیشنھادش فکر کردم. یکم دیگھ بھ باتلاق ارواح میرسیدیم.....مکان خطرناکی بود. +باشھ جونگکوک....ولی فقط ٢ ساعت. +عام باشھ....توعم سعی کن بخوابی لاشھ ی حیوون و گوشھ ای پرت کردم و سمت اسب رفتم. جونگکوک تو یھ حرکت ماھرانھ رو اسب پرید. لبخندی بھش زدم و گفتم +یاااا کوک....اسب سواری بلد بودی؟؟؟ نیخندی زد و موھاشو مرتب کرد +بلھ بلھ....منم استعدادای خودمو دارم مستر کیم. بھ لحن بامزه اش خندیدم و پشت اسب سوار شدم. سرمو کنار گوشش گذاشتم. +جئون جونگکوک. +ھوم؟ +این استعداداتو بھ کس دیگھ ای نشون نده.....چون تو فقط مالھ منی؛مالھ کیم تھیونگ.
/تھیونگ/
سر جونگکوک رو کتفم بود.سرعت اسب رو کم کردم تا کمی راحت بخوابھ.جنگل کاملا تو سکوت غرق شده بود
وقتی حس تشنگی کردم یواش اسب رو گوشھ ای نگھ داشتم. پیاده شدم و جونگکوک رو روی اسب خوابوندم.
طبیعتا اینکھ وقتی خوابھ تنھاش بزارم کار اشتباھی بود. دقایقی ھمونجا وایسادم و نگاھش کردم. ولی وقتی بوی حیوونی رو نزدیکم حس کردم بلاخره جونگکوک رو تنھا گذاشتم و سمت درختا حرکت کردم. با دیدن یھ اھو پشت درخت کمین کردم و زبونی بھ دندونام کشیدم. دندونای نیشم تا روی لبم بیرون اومد و چشمام ھمھ جا رو قرمز میدید. تو یھ حرکت رو آھو پریدم و دندونام رو تو گردنش فرو کردم. حیوون رو با یھ دستم گرفتم و سمت اسب حرکت کردم. وقتی رسیدم جونگکوک داشت از اسب پیاده میشد. +صبحت بخیر کوک! با دیدن من خمیازه ای کشید و سمتم اومد و خودشو تو بغلم پرت کرد +تو خوابت نمیاد تھ؟ +خوابت میاد؟ +اوھوم....ولی تشنھ ام شد واسھ ھمین بیدار شدم. با دستم حیوون رو بالا اوردم +این واسھ جفتمون کافیھ بنظرت؟ +اره فک نکنم زیاد بنوشم.
جفتمون شروع کردیم بھ نوشیدن خون و وقتی جونگکوک سرشو بالا اورد چند قطره خون کنار لباش باقی مونده بود نزدیکش شدم و لیسی بھ لباش زدم. جونگکوک موھاش تو صورتش ریخت +عااا تھیونگا. +بگو کوک. +میشھ من اسب رو برونم،اینجوری توعم یکم میخوابی. کمی بھ پیشنھادش فکر کردم. یکم دیگھ بھ باتلاق ارواح میرسیدیم.....مکان خطرناکی بود. +باشھ جونگکوک....ولی فقط ٢ ساعت. +عام باشھ....توعم سعی کن بخوابی لاشھ ی حیوون و گوشھ ای پرت کردم و سمت اسب رفتم. جونگکوک تو یھ حرکت ماھرانھ رو اسب پرید. لبخندی بھش زدم و گفتم +یاااا کوک....اسب سواری بلد بودی؟؟؟ نیخندی زد و موھاشو مرتب کرد +بلھ بلھ....منم استعدادای خودمو دارم مستر کیم. بھ لحن بامزه اش خندیدم و پشت اسب سوار شدم. سرمو کنار گوشش گذاشتم. +جئون جونگکوک. +ھوم؟ +این استعداداتو بھ کس دیگھ ای نشون نده.....چون تو فقط مالھ منی؛مالھ کیم تھیونگ.
۲.۴k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.