Love without trust
پارت ۳
ویو هان
چرا اون پسره نجاتم داد؟ در عوضش میخواد کاری براش انجام بدم؟ ولی اخه اگه میخواست بهم میگفت و نمیذاشت برم.
جیبام رو نگاه کردم تا ببینم همه چیزم هست که...یهو دیدم کارت بانکیم نیست! وای حالا جیکار کنم؟! فکر کنم همونجایی که داشتن منو میزدن افتاده باید سریع برم اونجا.
بعد ۱۰ دقیقه رسیدم. همه جارو گشتم ولی اثری از کارتم نبود. نگاهی به اطراف کردم که یه مغازه دیدم. شاید صاحب مغازه بدونه. رفتم داخل مغازه.
هان: سلام ببخشید شما یه کارت بانکی اینجا ندیدید؟ روش نوشته باشه هان جیسونگ؟
فروشنده: کارتی ندیدم ولی یه پسر جوون اومد گفت اگه شخصی با این اسم اومد اینو بدم بهش.
از زیر میزش یه کاغذ در اورد و بهم داد.
هان: ادرس خونس؟باشه ممنون
از مغازه اومدم بیرونکجا الان باید میرفتم؟ اگه میرفتم خونه که باز طلبکارا پیدام میکردن. پولی هم ندارم که بخوان برم مسافر خونه ای جایی. یعنی برم پیش اون پسره؟ میشه بهش اعتماد کرد؟ معلومه که نه چون نجاتم داده حتما میخواد با کاری براش انجام بدم. شاید یه جاهم بهم بده که توش بمونم ، حالا فعلا بریم ببینیم چی میگه. ادرسی که بهم داده نزدیکه.
۳۰ دقیقه بعد
رسیدم همون ادرس. اووو چه خونه ایه! زشت نیست در بزنم؟ داشتم با خودم کلنجار میرفتم که یهو همون پسره رو دیدم.
لینو: تو؟ اومدی؟ چه خوب بیا داخل ، اسمت هان جیسونگ بود درسته؟
هان: اره ، چیکارم داری؟
لینو: بیا داخل حالا باور کن فقط قستم کمکه.
اره جون خودت.
هان: کسی نیست یوقت که؟
لینو: نه پدرو مادرم رفتن بیرون و تا نیمه شب هم بر نمیگردن.
هان: باشه.
ویو هان
چرا اون پسره نجاتم داد؟ در عوضش میخواد کاری براش انجام بدم؟ ولی اخه اگه میخواست بهم میگفت و نمیذاشت برم.
جیبام رو نگاه کردم تا ببینم همه چیزم هست که...یهو دیدم کارت بانکیم نیست! وای حالا جیکار کنم؟! فکر کنم همونجایی که داشتن منو میزدن افتاده باید سریع برم اونجا.
بعد ۱۰ دقیقه رسیدم. همه جارو گشتم ولی اثری از کارتم نبود. نگاهی به اطراف کردم که یه مغازه دیدم. شاید صاحب مغازه بدونه. رفتم داخل مغازه.
هان: سلام ببخشید شما یه کارت بانکی اینجا ندیدید؟ روش نوشته باشه هان جیسونگ؟
فروشنده: کارتی ندیدم ولی یه پسر جوون اومد گفت اگه شخصی با این اسم اومد اینو بدم بهش.
از زیر میزش یه کاغذ در اورد و بهم داد.
هان: ادرس خونس؟باشه ممنون
از مغازه اومدم بیرونکجا الان باید میرفتم؟ اگه میرفتم خونه که باز طلبکارا پیدام میکردن. پولی هم ندارم که بخوان برم مسافر خونه ای جایی. یعنی برم پیش اون پسره؟ میشه بهش اعتماد کرد؟ معلومه که نه چون نجاتم داده حتما میخواد با کاری براش انجام بدم. شاید یه جاهم بهم بده که توش بمونم ، حالا فعلا بریم ببینیم چی میگه. ادرسی که بهم داده نزدیکه.
۳۰ دقیقه بعد
رسیدم همون ادرس. اووو چه خونه ایه! زشت نیست در بزنم؟ داشتم با خودم کلنجار میرفتم که یهو همون پسره رو دیدم.
لینو: تو؟ اومدی؟ چه خوب بیا داخل ، اسمت هان جیسونگ بود درسته؟
هان: اره ، چیکارم داری؟
لینو: بیا داخل حالا باور کن فقط قستم کمکه.
اره جون خودت.
هان: کسی نیست یوقت که؟
لینو: نه پدرو مادرم رفتن بیرون و تا نیمه شب هم بر نمیگردن.
هان: باشه.
۸.۹k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.