پارت چهارم رمان عشق غیر ممکن
وقتی که رفتم تو اتاق رئیس، با قیافه خسته ونگران رئیس مواجه شدم.
_رئیس با من کار داشتی؟!
_آره، میخواستم درباره پرونده ای که راجبش صحبت کردی حرف بزنم.
_بفرمایید.
_میخواستم یکی رو برای جاسوسی انتخاب کنم، گفتم اول نظره تو رو بپرسم بعد راجبه این موضوع با بقیه صحبت کنم، سازمان تحت فشاره.
_بله رئیس ولی اگه کسی برای این ماموریت داوطلب نبود من حاضرم این ماموریت رو انجام بدم.
_اگه میشه میخوام پرونده رو بررسی کنم.
_بله رئیس الان پرونده رو براتون میارم.
_رئیس من این پرونده رو از قبل بررسی کردم و میخوام این پرونده رو بر عهده بگیرم.
_مطمئنی کار سختیه میتونی انجامش بدی؟
_مشکلی نیست، انجامش میدم.
_پس اول به بقیه خبر بدم.
_چشم رئیس.
رئیس تمام مامور های سازمان رو خبر کرد تا باهاشون درباره این موضوع صحبت کنه. وقتی این خبرو به تمام اعضای سازمان داد هیچ کسی برای انجام این ماموریت داوطلب نبود. که یهو یه صدایی اومد و گفت:«اگه امکان داره من داوطلب میشم». وقتی به پشتم نگاه کردم دیدم که لائا داوطلب این پرونده شد یعنی من و اون باهم به ماموریت میریم. رفتم به اتاق رئیس تا درباره این موضوع باهاش صحبت کنم.
_رئیس میشه بیام تو.
_بله بیا.
_ببخشید رئیس ولی الان من باید با لائا به ماموریت برم.
_بله، بنظرم دوتا باشین کارتون راحتره بهتره هرچه زودتر آماده ماموریت بشی.
بعد صحبت با رئیس به خونه رفتم تا آماده ی ماموریت که فردا باید بریم میشم، ولی از اونجایی که با لائا به ماموریت برم زیاد خوشحال نبودم.
امیدوارم خوشتون بیاد
🍷🍷🍷❤❤
_رئیس با من کار داشتی؟!
_آره، میخواستم درباره پرونده ای که راجبش صحبت کردی حرف بزنم.
_بفرمایید.
_میخواستم یکی رو برای جاسوسی انتخاب کنم، گفتم اول نظره تو رو بپرسم بعد راجبه این موضوع با بقیه صحبت کنم، سازمان تحت فشاره.
_بله رئیس ولی اگه کسی برای این ماموریت داوطلب نبود من حاضرم این ماموریت رو انجام بدم.
_اگه میشه میخوام پرونده رو بررسی کنم.
_بله رئیس الان پرونده رو براتون میارم.
_رئیس من این پرونده رو از قبل بررسی کردم و میخوام این پرونده رو بر عهده بگیرم.
_مطمئنی کار سختیه میتونی انجامش بدی؟
_مشکلی نیست، انجامش میدم.
_پس اول به بقیه خبر بدم.
_چشم رئیس.
رئیس تمام مامور های سازمان رو خبر کرد تا باهاشون درباره این موضوع صحبت کنه. وقتی این خبرو به تمام اعضای سازمان داد هیچ کسی برای انجام این ماموریت داوطلب نبود. که یهو یه صدایی اومد و گفت:«اگه امکان داره من داوطلب میشم». وقتی به پشتم نگاه کردم دیدم که لائا داوطلب این پرونده شد یعنی من و اون باهم به ماموریت میریم. رفتم به اتاق رئیس تا درباره این موضوع باهاش صحبت کنم.
_رئیس میشه بیام تو.
_بله بیا.
_ببخشید رئیس ولی الان من باید با لائا به ماموریت برم.
_بله، بنظرم دوتا باشین کارتون راحتره بهتره هرچه زودتر آماده ماموریت بشی.
بعد صحبت با رئیس به خونه رفتم تا آماده ی ماموریت که فردا باید بریم میشم، ولی از اونجایی که با لائا به ماموریت برم زیاد خوشحال نبودم.
امیدوارم خوشتون بیاد
🍷🍷🍷❤❤
۱.۴k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.