ادامه پارت۱۴
و لبخندی زد که دندون های ردیف و سفیدش نمایان شد
_ لبای خونیت و بیشتر دوست دارم
خندید، بلند و باصدا
این اولین بار بود این جوری میدیدمش
وحشتناک شده بود
نه دیوونه شده بود
به سمتم حمله ور شد
که فرار کردم
+ ولم کن دست از سرم بردار
سرشو کج کرد که موهاش که در اثر عرق خیس شده بودن روی
پیشونیش افتاد
_ فکر نمیکردم هرزه ها هم حق اظحار نظر داشته باشن
منظورش چی بود ؟
اشکام پایین ریخت
داشت نزدیکم میومد
خواستم فرار کنم که از پشت گرفتم و
انداختم روی تخت
و روم خیمه زد
به سختی با دستام به پهلو هاش چنگ مینداختم، با مشت بهش میزدم با
پاهام لگد میزدم
هر کاری ازم برمیومد انجام دادم اما ذره ای تکون نمیخورد
دیگه داشتم کم میاوردم با گریه گفتم:
+ چی...چی از جونم میخوای عوضی
که سیلیی رو صورتم خوابوند
که متوقفم کرد
و چونه مو گرفت
چشمام توی چشماش قفل شد
_ بهت گفتم بهش نزدیک نشو
_ ولی مثل اینکه از هرزه بازی خوشت میاد
خندید
_ پس بیا کاری که دوست داری بکنیم
قول میدم با من بیشتر بهت خوش بگذره
جیغ زدم
+ ولم کنن ولم کنن
+ هرزه خودتی من هرزه نیستم
و اشکام امونم و بریده بودن
دستامم درد میکرد
که لباسمو توی چشم به هم زدن پاره کرد
جیغ کشیدم
+ نههههههههه
خندید
_ آره
و دوباره به لبام حمله ور شد…
_ لبای خونیت و بیشتر دوست دارم
خندید، بلند و باصدا
این اولین بار بود این جوری میدیدمش
وحشتناک شده بود
نه دیوونه شده بود
به سمتم حمله ور شد
که فرار کردم
+ ولم کن دست از سرم بردار
سرشو کج کرد که موهاش که در اثر عرق خیس شده بودن روی
پیشونیش افتاد
_ فکر نمیکردم هرزه ها هم حق اظحار نظر داشته باشن
منظورش چی بود ؟
اشکام پایین ریخت
داشت نزدیکم میومد
خواستم فرار کنم که از پشت گرفتم و
انداختم روی تخت
و روم خیمه زد
به سختی با دستام به پهلو هاش چنگ مینداختم، با مشت بهش میزدم با
پاهام لگد میزدم
هر کاری ازم برمیومد انجام دادم اما ذره ای تکون نمیخورد
دیگه داشتم کم میاوردم با گریه گفتم:
+ چی...چی از جونم میخوای عوضی
که سیلیی رو صورتم خوابوند
که متوقفم کرد
و چونه مو گرفت
چشمام توی چشماش قفل شد
_ بهت گفتم بهش نزدیک نشو
_ ولی مثل اینکه از هرزه بازی خوشت میاد
خندید
_ پس بیا کاری که دوست داری بکنیم
قول میدم با من بیشتر بهت خوش بگذره
جیغ زدم
+ ولم کنن ولم کنن
+ هرزه خودتی من هرزه نیستم
و اشکام امونم و بریده بودن
دستامم درد میکرد
که لباسمو توی چشم به هم زدن پاره کرد
جیغ کشیدم
+ نههههههههه
خندید
_ آره
و دوباره به لبام حمله ور شد…
۲.۳k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.