فیک دختر کوچولوی من part24
ات: حرفی ندارم جز…(گردن تهیونگ رو میگیره رو نوک پاهاش می ایسته و اروم تهیونگ رو میبوسه و تهیونگ هم با گرفتن کمر ات همراهیش میکنه)بعد چند ثانیه :
ته: خوشحالم که دوباره خواستی حسش کنی ات:(خجالت میکشه و سرشو میندازه پایین)ته:(میگیرتش تو بغلش)ته: مال من میشی خانم کوچولو؟ ات: تهیونگگگ(با ذوق و خجالت صورتشو میپوشونه)ته: نه اینجوری نمیشه تو نباید پیش من خجالت بکشی اگه بخوای هی خجالت بکشی چجوری میخوای باهام زندگی کنی؟
ات: وای درسته ما هنوزم باید باهم زندگی کنیم ته:(میخنده)ته: این چیزارو بیخیال بهم قول میدی وقتی بزرگ شدی ترکم نمیکنی؟
ات: قول میدم ته: قول دادی ات: تهیونگ تو که قرار نیست بخاطر کار های خلاف بازداشت شی یروز مگه نه؟
ته: نه من هیچوقت بازداشت نمیشم
ات: باشه بهت اعتماد میکنم
ته: چی صدات کنم دختر کوچولو؟
ات: تهیونگ تو با اینکه ازم خیلی بزرگ تری مشکلی نداری؟ته: نه اگه تو مشکل داری میتونم صبر کنم تا تو بزرگ شی ات: میخوام مال تو باشم..!
ته: منم میخوام مال تو باشم(ارتباط چشمی عشقی)ته: میتونم دستتو بگیرم؟ ات:(دستشو میگیره)ته:(میخنده)
ات: اگه خودت بخوای میتونی هرکاری انجام بدی ته: هرکاری؟ ات: اره هرکاری ته: باشه پس(بلندش میکنه براید استایل بغلش میکنه)ات: توعم اجازه میدی هرکاری خواستم بکنم؟
ته: اره ات:(گردن تهیونگ رو میبوسه)
ته: این چیزی بود که بخاطرش اجازه گرفتی؟
ات: اره خوشت نیومد؟ ته: اتفاقا خیلی خوشم اومد(اروم دم گوش ات)ات: پس بیشتر انجام میدم
ته: اینجا سرده سرما میخوری لباست مناسب نیست میخوای برگردیم خونه؟
ات: اما اینهمه تا اینجا اومدیم حیف نیست برگردیم؟ته: دیگه از تو که مهم تر نیست سرما بخوری نمیتونی بری مدرسه(سرفه میکنه)
ات: تهیونگ باید برگردیم انگار حالت خوب نیست
ته: باشه بریم (میرن سوار ماشین میشن)
ته:(هی سرش گیج میره)ات: تهیونگ خوبی؟ میخوای به ته جون بگم بیاد دنبالمون
ته: نه نه من خوبم (سرفه میکنه)ات:(نگران شده و استرس گرفته)ته: نترس من خوبم
و بلاخره بعد از اینهمه پارت یه اتفاق هیجان انگیر افتاد موافقید؟😭😂
ته: خوشحالم که دوباره خواستی حسش کنی ات:(خجالت میکشه و سرشو میندازه پایین)ته:(میگیرتش تو بغلش)ته: مال من میشی خانم کوچولو؟ ات: تهیونگگگ(با ذوق و خجالت صورتشو میپوشونه)ته: نه اینجوری نمیشه تو نباید پیش من خجالت بکشی اگه بخوای هی خجالت بکشی چجوری میخوای باهام زندگی کنی؟
ات: وای درسته ما هنوزم باید باهم زندگی کنیم ته:(میخنده)ته: این چیزارو بیخیال بهم قول میدی وقتی بزرگ شدی ترکم نمیکنی؟
ات: قول میدم ته: قول دادی ات: تهیونگ تو که قرار نیست بخاطر کار های خلاف بازداشت شی یروز مگه نه؟
ته: نه من هیچوقت بازداشت نمیشم
ات: باشه بهت اعتماد میکنم
ته: چی صدات کنم دختر کوچولو؟
ات: تهیونگ تو با اینکه ازم خیلی بزرگ تری مشکلی نداری؟ته: نه اگه تو مشکل داری میتونم صبر کنم تا تو بزرگ شی ات: میخوام مال تو باشم..!
ته: منم میخوام مال تو باشم(ارتباط چشمی عشقی)ته: میتونم دستتو بگیرم؟ ات:(دستشو میگیره)ته:(میخنده)
ات: اگه خودت بخوای میتونی هرکاری انجام بدی ته: هرکاری؟ ات: اره هرکاری ته: باشه پس(بلندش میکنه براید استایل بغلش میکنه)ات: توعم اجازه میدی هرکاری خواستم بکنم؟
ته: اره ات:(گردن تهیونگ رو میبوسه)
ته: این چیزی بود که بخاطرش اجازه گرفتی؟
ات: اره خوشت نیومد؟ ته: اتفاقا خیلی خوشم اومد(اروم دم گوش ات)ات: پس بیشتر انجام میدم
ته: اینجا سرده سرما میخوری لباست مناسب نیست میخوای برگردیم خونه؟
ات: اما اینهمه تا اینجا اومدیم حیف نیست برگردیم؟ته: دیگه از تو که مهم تر نیست سرما بخوری نمیتونی بری مدرسه(سرفه میکنه)
ات: تهیونگ باید برگردیم انگار حالت خوب نیست
ته: باشه بریم (میرن سوار ماشین میشن)
ته:(هی سرش گیج میره)ات: تهیونگ خوبی؟ میخوای به ته جون بگم بیاد دنبالمون
ته: نه نه من خوبم (سرفه میکنه)ات:(نگران شده و استرس گرفته)ته: نترس من خوبم
و بلاخره بعد از اینهمه پارت یه اتفاق هیجان انگیر افتاد موافقید؟😭😂
۸.۳k
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.