تصور کن/بلک پینک/پارت ۲
یهو جیسو دستتتو کشید برد تو یه اتاق تو افتادی رو صندلی
تو: هومم اتفاقی افتاد جیسویا
جیسو:گفتی اسم خواهرت جیسوعه؟
تو:هومم اره
جیسو: چند سالشه تو کدوم کشور زندگی میکنه و تو کدوم شهر
تو: تا جایی که میدونم ۲۶ سالشه تو کره زندگی میکنه تو سئول خیلی دنبالشم دلم خیلی براش تنگ شده
جیسو:خب نگاه کن اسم پدر و مادرتون چیه
تو:هومم چرا میپرسی؟
جیسو: حالا بگو
تو: هومم اسم مامانم..... اسم بابامم......
جیسو:ت ت ت تو ا/ت هستی؟؟؟؟
تو: اره اسم مامان بابای توچیه
جیسو: م م مثل تو
تو: چییییی تو سویا من خواهرمو سویا صدا میزدم
جیسو:منم خواهرمو نونا صدا میکردم
تو: چییبییییی سویا خ خ خ خودتیییییی؟؟؟؟؟؟
جیسو:ا ا ا اره
شناسنامشو بهت نشون داد فهمیدی خواهرته پریدی تو بغلش
تو: سویااااا میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بوددد خبر داری چقدر گریه میکردم هنوز اون دعوایی که با مامان بابا گرفتی فراموش نمیکنم
جیسو: ببخشید نونا من فقط میخواستم به ارزوم برسم که رسیدم
تو: سویاااا من ارزو داشتم تورو ببینم فهمیدم خواهرمی خیلی خوشحالم هقققق😭😭😢😢😢
جیسو:😢😢😢😢
لیسا اومد داخل اتاق
جیسو: خب اشکاتو پاک کن 😢
تو: باشه هقق😢😭
لیسا:هومم میشه بپرسم چیشده دقیقا
برای لیسا توضیح دادید جنی و رزی هم اومدن به اونا هم توضیح دادید
لیسا: اوهو چه چیزی😶😨
رزی: جیسویا نمیدونستم توهم خواهر داری😨
جیسو: نونا منه دیگه
جنی: فنا دارن داد میزنن بیایم بریم
تک بغل جیسو بودی اوردت کنارت نشوند فنا از جیسو و تو امضا میگرفتن
که اون موقع یهو.......
چطور بید؟😊
شرایط پارت بعدی ۵ کامنت ۱۵ لایک😚🙄
#خاص #بینظیر
تو: هومم اتفاقی افتاد جیسویا
جیسو:گفتی اسم خواهرت جیسوعه؟
تو:هومم اره
جیسو: چند سالشه تو کدوم کشور زندگی میکنه و تو کدوم شهر
تو: تا جایی که میدونم ۲۶ سالشه تو کره زندگی میکنه تو سئول خیلی دنبالشم دلم خیلی براش تنگ شده
جیسو:خب نگاه کن اسم پدر و مادرتون چیه
تو:هومم چرا میپرسی؟
جیسو: حالا بگو
تو: هومم اسم مامانم..... اسم بابامم......
جیسو:ت ت ت تو ا/ت هستی؟؟؟؟
تو: اره اسم مامان بابای توچیه
جیسو: م م مثل تو
تو: چییییی تو سویا من خواهرمو سویا صدا میزدم
جیسو:منم خواهرمو نونا صدا میکردم
تو: چییبییییی سویا خ خ خ خودتیییییی؟؟؟؟؟؟
جیسو:ا ا ا اره
شناسنامشو بهت نشون داد فهمیدی خواهرته پریدی تو بغلش
تو: سویااااا میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بوددد خبر داری چقدر گریه میکردم هنوز اون دعوایی که با مامان بابا گرفتی فراموش نمیکنم
جیسو: ببخشید نونا من فقط میخواستم به ارزوم برسم که رسیدم
تو: سویاااا من ارزو داشتم تورو ببینم فهمیدم خواهرمی خیلی خوشحالم هقققق😭😭😢😢😢
جیسو:😢😢😢😢
لیسا اومد داخل اتاق
جیسو: خب اشکاتو پاک کن 😢
تو: باشه هقق😢😭
لیسا:هومم میشه بپرسم چیشده دقیقا
برای لیسا توضیح دادید جنی و رزی هم اومدن به اونا هم توضیح دادید
لیسا: اوهو چه چیزی😶😨
رزی: جیسویا نمیدونستم توهم خواهر داری😨
جیسو: نونا منه دیگه
جنی: فنا دارن داد میزنن بیایم بریم
تک بغل جیسو بودی اوردت کنارت نشوند فنا از جیسو و تو امضا میگرفتن
که اون موقع یهو.......
چطور بید؟😊
شرایط پارت بعدی ۵ کامنت ۱۵ لایک😚🙄
#خاص #بینظیر
۵.۹k
۲۹ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.