فیک کوک (عشق تلخ) پارت1
از زبان ا/ت
آخی بلخره تونستم بیام کره و با دوستم زندگی کنم
سلام من کیم ا/ت هستم توی دوازده سالگی پدر و مادرم رو از دست دادم و الان بیست و سه سالم هست از اون به بعد با عمو و زن عموم زندگی میکردم
بعد مدت ها تونستم عموم رو قانع کنم تا بیام کره و با دوستم جیسو زندگی کنم(در واقع من کره ای هستم اما بعد یک سالگیم به نیوزلند سفر میکنیم)
رفتم دم در دوستم جیسو با قطار اومده بودم
وقتی من رو دید یک دل سیر بغلم کرد
رفتم تو اون بزرگه و تنها زندگی میکنه و الان که من پیشِشَم خیلی خوشحاله🙂❤
خب قرار شد از فردا باهم بریم به یک شرکت
اونجا رییسش خیلی معروف بود جئون جونگ کوک
رفتیم ساعت هفت صبح بود
داخل شرکت خیلی بزرگ بود و من خیلی دوست داشتم که اونجا کار کنم. خب
رفتییم اتاق رییس داشت به بیرون نگاه میکرد من که دیدمش محو نگاش شدم جیسو از قبل درخواست اینکه ما اونجا کار کنیم رو داده بود و محل کار رو پرسیدیم و رفتیم
از شانس بد منم اتاق من دقیقا جلوی اتاق رییس بود
من داشتم کار میکردم که برگه ها ریخت زمین و.....
آخی بلخره تونستم بیام کره و با دوستم زندگی کنم
سلام من کیم ا/ت هستم توی دوازده سالگی پدر و مادرم رو از دست دادم و الان بیست و سه سالم هست از اون به بعد با عمو و زن عموم زندگی میکردم
بعد مدت ها تونستم عموم رو قانع کنم تا بیام کره و با دوستم جیسو زندگی کنم(در واقع من کره ای هستم اما بعد یک سالگیم به نیوزلند سفر میکنیم)
رفتم دم در دوستم جیسو با قطار اومده بودم
وقتی من رو دید یک دل سیر بغلم کرد
رفتم تو اون بزرگه و تنها زندگی میکنه و الان که من پیشِشَم خیلی خوشحاله🙂❤
خب قرار شد از فردا باهم بریم به یک شرکت
اونجا رییسش خیلی معروف بود جئون جونگ کوک
رفتیم ساعت هفت صبح بود
داخل شرکت خیلی بزرگ بود و من خیلی دوست داشتم که اونجا کار کنم. خب
رفتییم اتاق رییس داشت به بیرون نگاه میکرد من که دیدمش محو نگاش شدم جیسو از قبل درخواست اینکه ما اونجا کار کنیم رو داده بود و محل کار رو پرسیدیم و رفتیم
از شانس بد منم اتاق من دقیقا جلوی اتاق رییس بود
من داشتم کار میکردم که برگه ها ریخت زمین و.....
۳.۷k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.