عشق دبیرستانی من
ویو ات
که یهو در باز شد. یک دسته از دخترا وارد شدن(فکر کردین به همین زودی میزارم همدیگه رو ببوسن؟نه برادر هنوز کار دارم)
یکی از اون دخترا:اوووو....دخترا ببینین جونگکوک داره تازه وارد کلاس رو میبوسه
جونگکوک رو به عقب هل دادم و از دستشویی بیرون رفتم به دیوار تکیه دادم و دستم رو گذاشتم رو قلبم
+من چم شده؟ات خودتو جمع کن
چند ثانیه نفس عمیق کشیدم و به کلاس رفتم زنگ آخر بود معلم قرار نبود بیاد به کلاس رفتم و وسایلم رو جمع کردم و از مدرسه بیرون رفتم حس عجیبی داشتم که حس میکردم یکی تعقیبم میکرد سریعتر راه رفتم و وارد یکی از کوچه ها شدم
+لعنتی بن بسته
برگشتم که از کوچه ی دیگه برم که یک ون سیاه جلوم ایستاد و چند تا مرد گنده و بزرگ پیاده شدن و دوروبرم ایستادن
+شما.... شما کی هستین؟
هیچ جوابی ندادند و فقط نزدیک تر شدن
خواستم جیغ بزنم که یکی یک دستمال گذاشتم جلوی دهنم و سیاهی
وقتی چشمام رو باز کردم توی یک اتاق شیک بودم به دوروبر نگاه کردم و از روی تخت بلند شدم به سمت در رفتم و در را با دست کوبیدم
+آها....کسی صدام رو میشنوه؟این در لعنتی رو باز کنید
همینطور در میزدم نا امید شده بودم و گریه میکردم روی تخت نشستم که یهو
اصلا زندگی بدون خماری لذت نداره😂👌
اسلاید دوم اتاقی که است توش هست
که یهو در باز شد. یک دسته از دخترا وارد شدن(فکر کردین به همین زودی میزارم همدیگه رو ببوسن؟نه برادر هنوز کار دارم)
یکی از اون دخترا:اوووو....دخترا ببینین جونگکوک داره تازه وارد کلاس رو میبوسه
جونگکوک رو به عقب هل دادم و از دستشویی بیرون رفتم به دیوار تکیه دادم و دستم رو گذاشتم رو قلبم
+من چم شده؟ات خودتو جمع کن
چند ثانیه نفس عمیق کشیدم و به کلاس رفتم زنگ آخر بود معلم قرار نبود بیاد به کلاس رفتم و وسایلم رو جمع کردم و از مدرسه بیرون رفتم حس عجیبی داشتم که حس میکردم یکی تعقیبم میکرد سریعتر راه رفتم و وارد یکی از کوچه ها شدم
+لعنتی بن بسته
برگشتم که از کوچه ی دیگه برم که یک ون سیاه جلوم ایستاد و چند تا مرد گنده و بزرگ پیاده شدن و دوروبرم ایستادن
+شما.... شما کی هستین؟
هیچ جوابی ندادند و فقط نزدیک تر شدن
خواستم جیغ بزنم که یکی یک دستمال گذاشتم جلوی دهنم و سیاهی
وقتی چشمام رو باز کردم توی یک اتاق شیک بودم به دوروبر نگاه کردم و از روی تخت بلند شدم به سمت در رفتم و در را با دست کوبیدم
+آها....کسی صدام رو میشنوه؟این در لعنتی رو باز کنید
همینطور در میزدم نا امید شده بودم و گریه میکردم روی تخت نشستم که یهو
اصلا زندگی بدون خماری لذت نداره😂👌
اسلاید دوم اتاقی که است توش هست
۶۲۸
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.