تو مال منی پارت15
ویو صبح ساعت 6:00
آنجلا:با درخشش نور که چشامو نوازش میکرد چشامو باز کردم کش و قوصی به خودم دادم بلند شدم نشستم به اطراف نگاه کردم اتاق خودم بودم پس دیشب جیمین آوردتم تو اتاقم از تخت پایین اومدم به سمت حموم رفتم بعد از دوش روتین های روزانمو انجام دادم لباس چهار خانه قرمزی انتخاب کردم استایل کلاسیکی زدم ساعت ۷ نیم بود در اتاق باز شد رابرت داخل شد با دیدن من که حاظر بودم تعجب کرد
رابرت:دوشیزه؟خبریه؟(تعجب)
آنجلا:باید خبری باشه؟
رابرت:نه فقط تعجب کردم که اینقدر زود بیدار شدید
آنجلا: خوبه صوبونه حاظر خیلی گشنمه !
رابرت:بله همه سر میزن
آنجلا: پس من رفتم
از اتاق خارج شدم تند تند راه میرفتم تا به سالون غذا خوری برسم هر چقدر نزدیک تر میشدم بوی پنکیک شکلاتی بیشتر میومد رسیدم درو باز کردم که دیدم جیمین داره یکی از پنکیک ها رو دهنش میزاره که جیغ کشیدم که هول شد دستش خورد آبمیوه ریخت روش انگشت اشارمو بالا بردم گفتم
آنجلا: دست به پنکیکم بزنی مردی
&مادر و جیمین شوکه ماتشون برده بود چون اروا اولین بار بود که صبح زود بیدار شده بود جیمین که به خودش اومد
جیمین:یااااال لباسم کثیف شدددد... چخبرته؟
خانم ژوبرت:چه عجب ی روز زود بیدار شدی
آنجلا: همین جوری
&آنجلا رفت سر میز صندلی روبهرویی جیمین رو کشید نشست بشقاب پنکیک رو کشید طرف خودش و شروع کرد به خوردن جیمین که از کار خواهرش خندش گرفته بود سرشو به معنی تاسفم تکون داد و خندید فنجان قهوشو برداشت و کمی ازش خورد و از سر میز بلند شد و گفت
جیمین: دیگه باید برم به کار ها برسم
خانم ژوبرت:اهوم باش
&جیمین رفت طرف مادرش و گونشو بوسید بعد طرف آنجلا رفت و سرشو بوسید و به طرف در رفت ولی
انجلا: داداش امروز چی کارا داری؟
جیمین: چطور؟
آنجلا:هیچ فقط پرسیدم
جیمین: امروز با گارد سلطنتی آموزش دارم و بعدش به کار های ولیعهدیم میرسم چطور وروجک
آنجلا: میخواستم بگم وقت کردی بیا اندازه هاتو بگیرم
جیمین:باشه وروجکم
آنجلا:جیمین رفت منم بعد از خوردن صوبونه از مادرم خدافظی کردم و به شرکت رفتم
ویو اتاق آنجلا
لوسی:برنامه این بود قربان!امر دیگه ای ندارید؟
آنجلا:شماره مستر کیم رو برام از توی قرار داد برام ایمیل کن یکیم هویتشون رو به قرار داد انتقال دادن؟
لوسی:بله بانو!
آنجلا: پس کاری که گفتم رو بکن
لوسی:چشم با اجازه
انجلا: پرونده ها رو برسی کردم امروز بازم قرار داد داشتم لوسی ایمیل رو برام فرستاد باز کردم و کال رو وصل کردم
آنجلا:با درخشش نور که چشامو نوازش میکرد چشامو باز کردم کش و قوصی به خودم دادم بلند شدم نشستم به اطراف نگاه کردم اتاق خودم بودم پس دیشب جیمین آوردتم تو اتاقم از تخت پایین اومدم به سمت حموم رفتم بعد از دوش روتین های روزانمو انجام دادم لباس چهار خانه قرمزی انتخاب کردم استایل کلاسیکی زدم ساعت ۷ نیم بود در اتاق باز شد رابرت داخل شد با دیدن من که حاظر بودم تعجب کرد
رابرت:دوشیزه؟خبریه؟(تعجب)
آنجلا:باید خبری باشه؟
رابرت:نه فقط تعجب کردم که اینقدر زود بیدار شدید
آنجلا: خوبه صوبونه حاظر خیلی گشنمه !
رابرت:بله همه سر میزن
آنجلا: پس من رفتم
از اتاق خارج شدم تند تند راه میرفتم تا به سالون غذا خوری برسم هر چقدر نزدیک تر میشدم بوی پنکیک شکلاتی بیشتر میومد رسیدم درو باز کردم که دیدم جیمین داره یکی از پنکیک ها رو دهنش میزاره که جیغ کشیدم که هول شد دستش خورد آبمیوه ریخت روش انگشت اشارمو بالا بردم گفتم
آنجلا: دست به پنکیکم بزنی مردی
&مادر و جیمین شوکه ماتشون برده بود چون اروا اولین بار بود که صبح زود بیدار شده بود جیمین که به خودش اومد
جیمین:یااااال لباسم کثیف شدددد... چخبرته؟
خانم ژوبرت:چه عجب ی روز زود بیدار شدی
آنجلا: همین جوری
&آنجلا رفت سر میز صندلی روبهرویی جیمین رو کشید نشست بشقاب پنکیک رو کشید طرف خودش و شروع کرد به خوردن جیمین که از کار خواهرش خندش گرفته بود سرشو به معنی تاسفم تکون داد و خندید فنجان قهوشو برداشت و کمی ازش خورد و از سر میز بلند شد و گفت
جیمین: دیگه باید برم به کار ها برسم
خانم ژوبرت:اهوم باش
&جیمین رفت طرف مادرش و گونشو بوسید بعد طرف آنجلا رفت و سرشو بوسید و به طرف در رفت ولی
انجلا: داداش امروز چی کارا داری؟
جیمین: چطور؟
آنجلا:هیچ فقط پرسیدم
جیمین: امروز با گارد سلطنتی آموزش دارم و بعدش به کار های ولیعهدیم میرسم چطور وروجک
آنجلا: میخواستم بگم وقت کردی بیا اندازه هاتو بگیرم
جیمین:باشه وروجکم
آنجلا:جیمین رفت منم بعد از خوردن صوبونه از مادرم خدافظی کردم و به شرکت رفتم
ویو اتاق آنجلا
لوسی:برنامه این بود قربان!امر دیگه ای ندارید؟
آنجلا:شماره مستر کیم رو برام از توی قرار داد برام ایمیل کن یکیم هویتشون رو به قرار داد انتقال دادن؟
لوسی:بله بانو!
آنجلا: پس کاری که گفتم رو بکن
لوسی:چشم با اجازه
انجلا: پرونده ها رو برسی کردم امروز بازم قرار داد داشتم لوسی ایمیل رو برام فرستاد باز کردم و کال رو وصل کردم
۲۸.۴k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.