عشق حقیقی
اخرp19
چهار سال بعد
+یاااااااااا مایا ندو
مایا: مامانی بیا منو بگیل
+مایا کمرم درد میکنه لطفا
_اها گرفتمت
مایا: بابایی
_مگه نگفتم مامانو اذیت نکن ها
میا: اخه من دلم همبازی میخواد اصن من داداش میخوام
_من که امادم بابا جون مامانت اوکی بشه ایشالله تا اخر هفته........
ات دستشو میزاره رو دهن کوک
+ زشته جلو بچه(با صدای خیلی کم)
مایا مامان بیا بریم تا رامیون بخوریم
مایا: اخجوننننننن بلیم
مایا دویید به سمت داخل که ات رفت سمت کوک
+کوک مگه مگفتم یه دفعه جلوی بچه اونجوری......
با قرار. گرفتن لبای کوک بر لبای ات حرفش نصفه موند
وقتی کوک میبوسید ا. ت کشید عقب
+ زشته بچه میبینه
_اوکی شب دارم برات
ات خندیدو به سمت داخل رفتن بعد خوردن رامیون
ات مایا رو خوابوند و به سمت اتاقشان رفت
کوک نیمه برهنه بر روی تخت نشسته بود. سرش تو لپتاپ بود
ا. ت موهاشو شونه کرد و بر روی تخت رفت
که کوک لپتاپ رو بست و ات رو رو پاهاش نشوند
کوک:
خب خب جئون ات دلم برات تنک شده چاگیا
خلاصه که اینا یسال بعد صاحب یه پسر شدن تهیونگ با جنی و یونگی هم با میسو ازدواج کردند
پایان:)
چهار سال بعد
+یاااااااااا مایا ندو
مایا: مامانی بیا منو بگیل
+مایا کمرم درد میکنه لطفا
_اها گرفتمت
مایا: بابایی
_مگه نگفتم مامانو اذیت نکن ها
میا: اخه من دلم همبازی میخواد اصن من داداش میخوام
_من که امادم بابا جون مامانت اوکی بشه ایشالله تا اخر هفته........
ات دستشو میزاره رو دهن کوک
+ زشته جلو بچه(با صدای خیلی کم)
مایا مامان بیا بریم تا رامیون بخوریم
مایا: اخجوننننننن بلیم
مایا دویید به سمت داخل که ات رفت سمت کوک
+کوک مگه مگفتم یه دفعه جلوی بچه اونجوری......
با قرار. گرفتن لبای کوک بر لبای ات حرفش نصفه موند
وقتی کوک میبوسید ا. ت کشید عقب
+ زشته بچه میبینه
_اوکی شب دارم برات
ات خندیدو به سمت داخل رفتن بعد خوردن رامیون
ات مایا رو خوابوند و به سمت اتاقشان رفت
کوک نیمه برهنه بر روی تخت نشسته بود. سرش تو لپتاپ بود
ا. ت موهاشو شونه کرد و بر روی تخت رفت
که کوک لپتاپ رو بست و ات رو رو پاهاش نشوند
کوک:
خب خب جئون ات دلم برات تنک شده چاگیا
خلاصه که اینا یسال بعد صاحب یه پسر شدن تهیونگ با جنی و یونگی هم با میسو ازدواج کردند
پایان:)
۱۴.۶k
۱۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.