عشق یا قتل •پارت 8
ات:سلام خیلی خوشحالم که تونستید بیاید. ممنونم که دعوتم رو قبول کردین
تهیونگ :باید میاومدیم. بالاخره همونجوری که شما برای ما ارزش قائل اید ما هم باید برای شما ارزش قائل باشیم.
جونگکوک : درسته. من که خیلی گرسنه ام بهتره شروع کنیم
ات:(خنده) حتما
موقع شام
جونگکوک: ات شی باید اعتراف کنم شما واقعا شریک خوبی هستین. باعث افتخارم هست که تونستم باهاتون شراکت داشته باشم
ات:اوه ممنونم جونگکوک شی. این حس متقابله.
تهیونگ تو ذهنش :وای خدای من. بجای اینکه من سعی کنم به ات نزدیک شم اون جئون عوضی داره اینکارو میکنه. معلوم نیست چه نقشه ای تو ذهنش داره ولی کور خونده عمرا بزارم ات رو از چنگم دربیاره
تهیونگ :ببخشید تو تشکر کردن هاتون مزاحم میشم ولی اون مردِ کیه که زل زده بهمون؟
ات و جونگکوک به سمتی که تهیونگ اشاره کرده بود برگشتن و ات با دیدن شخص رو به روش رنگ گچ شد.
ویو ات :وای شت اون اکسم بود. آخه این احمق اینجا چیکار میکنه. چرا باید تو این شرایط اینجا باشه
همینجوری که تو ذهنم داشتم حرص میخوردم دیدم کای(کای اکسو نیست) بلند شد و اومد سمتم.
کای :اوه ات. میبینم که خوب داری حال میکنی. از دفعه قبلی که دیدمت تا الان خیلی فرق کردی. درواقع... آمممم... چجوری بگم... تو خیلی زیبا تر شدی
ات:گمشو. خیلی ازت خوشم میاد که میای باهام اینجوری صمیمی صحبت میکنی؟ جلو چشمم نباش مزاحم
تهیونگ :ات ایشون کیه؟
جونگکوک:سوال منم همینه
کای :اینو من نباید بپرسم؟ به محض اینکه با من کات کردی اومدی هر*زه بازی؟
ات:خفه شو مرتیکه. حتما باید بزنم تو دهنت تا دهنتو ببندی؟
جونگکوک :جناب،اگه زودتر از اینجا نرید بحثمون به جاهای باریک کشیده میشه
تهیونگ : برای اولین بار باهات موافقم جونگکوک
کای :مثلا نرم چی میشه؟
جونگکوک و تهیونگ :اینجوری میشه
یهو جونگکوک و تهیونگ پریدن رو کای و شروع کردن کتک زدنش
ات :داشتم از ترس سکته میکردم. اگه بلایی سر کای میومد هر سه تامون بدبخت میشدیم
ات:بس کنیدددددد(با جیغ)
جونگکوک و تهیونگ با تعجب به ات نگاه کردن دست از کتک زدن کای برداشتن، به محض اینکه کای رو ول کردن، کای با په فرار گذاشت و با بیشترین سرعت ممکن از اونجا دور شد اما قبل از خارج شدنش از رستوران داد زد و گفت :ات این موضوع اینجا تموم نمیشه. دوباره گیرت میارم.
تهیونگ و جونگکوک : مرتیکه حروم*زاده
دوباره میخواستن بزننش که ات جلوشون رو گرفت
ات:خواهش میکنم تمومش کنین
واقعا متاسفم که شبتون خراب شد. خیلی وقته ازش جدا شدم ولی اون احمق ول کنم نیست. واقعا شرمنده ام. تا بیشتر از این دردسر درست نشده میرم. فعلا. بعدا میبینمتون
ات از اونجا خارج شد
...
تهیونگ :باید میاومدیم. بالاخره همونجوری که شما برای ما ارزش قائل اید ما هم باید برای شما ارزش قائل باشیم.
جونگکوک : درسته. من که خیلی گرسنه ام بهتره شروع کنیم
ات:(خنده) حتما
موقع شام
جونگکوک: ات شی باید اعتراف کنم شما واقعا شریک خوبی هستین. باعث افتخارم هست که تونستم باهاتون شراکت داشته باشم
ات:اوه ممنونم جونگکوک شی. این حس متقابله.
تهیونگ تو ذهنش :وای خدای من. بجای اینکه من سعی کنم به ات نزدیک شم اون جئون عوضی داره اینکارو میکنه. معلوم نیست چه نقشه ای تو ذهنش داره ولی کور خونده عمرا بزارم ات رو از چنگم دربیاره
تهیونگ :ببخشید تو تشکر کردن هاتون مزاحم میشم ولی اون مردِ کیه که زل زده بهمون؟
ات و جونگکوک به سمتی که تهیونگ اشاره کرده بود برگشتن و ات با دیدن شخص رو به روش رنگ گچ شد.
ویو ات :وای شت اون اکسم بود. آخه این احمق اینجا چیکار میکنه. چرا باید تو این شرایط اینجا باشه
همینجوری که تو ذهنم داشتم حرص میخوردم دیدم کای(کای اکسو نیست) بلند شد و اومد سمتم.
کای :اوه ات. میبینم که خوب داری حال میکنی. از دفعه قبلی که دیدمت تا الان خیلی فرق کردی. درواقع... آمممم... چجوری بگم... تو خیلی زیبا تر شدی
ات:گمشو. خیلی ازت خوشم میاد که میای باهام اینجوری صمیمی صحبت میکنی؟ جلو چشمم نباش مزاحم
تهیونگ :ات ایشون کیه؟
جونگکوک:سوال منم همینه
کای :اینو من نباید بپرسم؟ به محض اینکه با من کات کردی اومدی هر*زه بازی؟
ات:خفه شو مرتیکه. حتما باید بزنم تو دهنت تا دهنتو ببندی؟
جونگکوک :جناب،اگه زودتر از اینجا نرید بحثمون به جاهای باریک کشیده میشه
تهیونگ : برای اولین بار باهات موافقم جونگکوک
کای :مثلا نرم چی میشه؟
جونگکوک و تهیونگ :اینجوری میشه
یهو جونگکوک و تهیونگ پریدن رو کای و شروع کردن کتک زدنش
ات :داشتم از ترس سکته میکردم. اگه بلایی سر کای میومد هر سه تامون بدبخت میشدیم
ات:بس کنیدددددد(با جیغ)
جونگکوک و تهیونگ با تعجب به ات نگاه کردن دست از کتک زدن کای برداشتن، به محض اینکه کای رو ول کردن، کای با په فرار گذاشت و با بیشترین سرعت ممکن از اونجا دور شد اما قبل از خارج شدنش از رستوران داد زد و گفت :ات این موضوع اینجا تموم نمیشه. دوباره گیرت میارم.
تهیونگ و جونگکوک : مرتیکه حروم*زاده
دوباره میخواستن بزننش که ات جلوشون رو گرفت
ات:خواهش میکنم تمومش کنین
واقعا متاسفم که شبتون خراب شد. خیلی وقته ازش جدا شدم ولی اون احمق ول کنم نیست. واقعا شرمنده ام. تا بیشتر از این دردسر درست نشده میرم. فعلا. بعدا میبینمتون
ات از اونجا خارج شد
...
۳.۸k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.