فیک فکر کنم عاشقش شدم پارت ١١
خوب که دقت کردم فهمیدم جونگ کوکه دوست تهیونگ
جونگ کوک : سلام تهیونگ چطوری ؟
تهیونگ : سلام خوبم
به من نگاهی انداخت گفت
جونگ کوک : سلام من جونگ کوک هستم بهترین دوست تهیونگ دیدار اولمون زیاد خوب نبود و دستشو به سمتم دراز کرد منم متقابلاً دستم رو دراز کردم و دستش رو گرفتم
هانا : سلام منم هانا هستم خواهر تهیونگ
جونگ کوک : بله میشناسمتون تهیونگ زیاد ازتون تعریف کرده بود
تهیونگ : خودشیرینی بسه دیگه بیاین بریم تو
بالاخره بعد از مدتی کم کم همه مهمونا اومدن و با همه احوال پرسی کردیم می تونستم نگاه های سنگینشون رو روی خودم احساس کنم تهیونگ همونطور که لیوان شربتش دستش بود رفت سمت سکو و بالاش واستاد و گفت
تهیونگ : خیلی ممنونم از همگی که به این مهمونی آمدید همونطور که می دانید این مهمونی برای معرفی خواهر کوچکترم که مدتی ازم دور بود برگزار شده هانا و به من نگاه کرد همه دست زدند
بعد از صحبت های تهیونگ مردی اومد سمت میزمون و دستش رو سمتم دراز کرد
مرده : سلام من سوکجین هستم از آشناییتون خوشبختم
اومدم بهش دست بدم که تهیونگ جلوم رو گرفت گفت
تهیونگ : ممنونم سوکجین برای خوشامدگویی گرمت ولی من خوشم نمیاد کسی به خواهرم دست بزنه
سوکجین : خنده ای کرد و گفت البته حق داری خواهرت خیلی زیبا هست خوب مواظبش باش
تهیونگ : نگران نباش حواسم بهش هست و اون پسره که اسمش سوکجین بود رفت تهیونگ در گوشم آروم گفت
تهیونگ : مگه بهت نگفتم نزدیک دشمنام نشو پس چرا می خواستی بهش دست بدی
هانا : ببخشید فکر می کردم اگر دستش رو رد کنم بهش بی احترامی کردم
تهیونگ : دیگه از این اشتباهات نکن
هانا : باشه
بالاخره این مهمونی خسته کننده تموم شد
صبح
چشمام رو باز کردم و با دستام چشام رو مالوندم دیشب شب خسته کننده ای بود رفتم ی کم دوش گرفتم و اومدم بیرون از تو کمدم یک سرهمی لی ورداشتم و با یک تیشرت سفید پوشیدم از پله ها پایین رفتم که تهیونگ و جونگ کوک رو در حال صحبت کردن دیدم انگار متوجه من شدند و به سمتم برگشتند
تهیونگ : چه عجب بیدار شدی خرس تنبل
هانا : اولا به من نگو خرس تنبل بعدشم مگه ساعت چنده
تهیونگ : خانم رو باش میگه ساعت چنده ! ساعت ١ بعد از ظهر
هانا : چی !
تهیونگ : پاشو بریم ناهار بخوریم
وای خدای من چجوری من این همه خوابیدم البته دیشب هم خیلی خسته بودم وای آبروم جلوی جونگ کوک رفت
رفتیم سر میز نشستیم و شروع به خوردن ناهار کردیم
جونگ کوک : فردا معامله داریم اونم با اون باید خوب حواسمون رو جمع کنیم همونطور که گفتم آدم ساده ای نیست که به این سادگی ها گول بخوره حتما اونم برامون نقشه هایی داره
تهیونگ : آره میدونم ولی نگران نباش همیشه دو نفر بهتر از یک نفر هستند بعدشم اون در برابر ما عددی نیست
جونگ کوک : ولی بازم باید حواسمون رو جمع کنیم
هانا : دارید درمورد چه معامله ای صحبت می کنید ؟ ببینم نمی خواید که با جونتون بازی کنید نه ؟
تهیونگ : نگران نباش فندق کوچولو تو هم آنقدر بزرگش نکن
رو به جونگ کوک کرد و گفت
جونگ کوک : یا من کجا بزرگش کردم
تهیونگ : باشه باشه ولش کن
تا آخر غذا دیگه کسی صحبت نکرد ولی من خیلی نگران تهیونگ بودم نمی خواستم حالا که تازه پیداش کردم از دستش بدم بعد از غذا به اتاقم رفتم همش ذهنم درگیر تهیونگ بود که نکنه اتفاقی براش بیفته بعد از کلی فکر کردن تصمیم گرفتم برم کمی توی باغ قدم بزنم تا شاید یکم ذهنم از این معامله دور بشه ولی نشد که نشد تازه دلشورم بیشترم شد پس رفتم به اتاق تهیونگ تا باهاش صحبت کنم...
اسلاید دوم : لباس هانا
اسلاید سوم : کفش های هانا
منتظر پارت بعد باشید
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
جونگ کوک : سلام تهیونگ چطوری ؟
تهیونگ : سلام خوبم
به من نگاهی انداخت گفت
جونگ کوک : سلام من جونگ کوک هستم بهترین دوست تهیونگ دیدار اولمون زیاد خوب نبود و دستشو به سمتم دراز کرد منم متقابلاً دستم رو دراز کردم و دستش رو گرفتم
هانا : سلام منم هانا هستم خواهر تهیونگ
جونگ کوک : بله میشناسمتون تهیونگ زیاد ازتون تعریف کرده بود
تهیونگ : خودشیرینی بسه دیگه بیاین بریم تو
بالاخره بعد از مدتی کم کم همه مهمونا اومدن و با همه احوال پرسی کردیم می تونستم نگاه های سنگینشون رو روی خودم احساس کنم تهیونگ همونطور که لیوان شربتش دستش بود رفت سمت سکو و بالاش واستاد و گفت
تهیونگ : خیلی ممنونم از همگی که به این مهمونی آمدید همونطور که می دانید این مهمونی برای معرفی خواهر کوچکترم که مدتی ازم دور بود برگزار شده هانا و به من نگاه کرد همه دست زدند
بعد از صحبت های تهیونگ مردی اومد سمت میزمون و دستش رو سمتم دراز کرد
مرده : سلام من سوکجین هستم از آشناییتون خوشبختم
اومدم بهش دست بدم که تهیونگ جلوم رو گرفت گفت
تهیونگ : ممنونم سوکجین برای خوشامدگویی گرمت ولی من خوشم نمیاد کسی به خواهرم دست بزنه
سوکجین : خنده ای کرد و گفت البته حق داری خواهرت خیلی زیبا هست خوب مواظبش باش
تهیونگ : نگران نباش حواسم بهش هست و اون پسره که اسمش سوکجین بود رفت تهیونگ در گوشم آروم گفت
تهیونگ : مگه بهت نگفتم نزدیک دشمنام نشو پس چرا می خواستی بهش دست بدی
هانا : ببخشید فکر می کردم اگر دستش رو رد کنم بهش بی احترامی کردم
تهیونگ : دیگه از این اشتباهات نکن
هانا : باشه
بالاخره این مهمونی خسته کننده تموم شد
صبح
چشمام رو باز کردم و با دستام چشام رو مالوندم دیشب شب خسته کننده ای بود رفتم ی کم دوش گرفتم و اومدم بیرون از تو کمدم یک سرهمی لی ورداشتم و با یک تیشرت سفید پوشیدم از پله ها پایین رفتم که تهیونگ و جونگ کوک رو در حال صحبت کردن دیدم انگار متوجه من شدند و به سمتم برگشتند
تهیونگ : چه عجب بیدار شدی خرس تنبل
هانا : اولا به من نگو خرس تنبل بعدشم مگه ساعت چنده
تهیونگ : خانم رو باش میگه ساعت چنده ! ساعت ١ بعد از ظهر
هانا : چی !
تهیونگ : پاشو بریم ناهار بخوریم
وای خدای من چجوری من این همه خوابیدم البته دیشب هم خیلی خسته بودم وای آبروم جلوی جونگ کوک رفت
رفتیم سر میز نشستیم و شروع به خوردن ناهار کردیم
جونگ کوک : فردا معامله داریم اونم با اون باید خوب حواسمون رو جمع کنیم همونطور که گفتم آدم ساده ای نیست که به این سادگی ها گول بخوره حتما اونم برامون نقشه هایی داره
تهیونگ : آره میدونم ولی نگران نباش همیشه دو نفر بهتر از یک نفر هستند بعدشم اون در برابر ما عددی نیست
جونگ کوک : ولی بازم باید حواسمون رو جمع کنیم
هانا : دارید درمورد چه معامله ای صحبت می کنید ؟ ببینم نمی خواید که با جونتون بازی کنید نه ؟
تهیونگ : نگران نباش فندق کوچولو تو هم آنقدر بزرگش نکن
رو به جونگ کوک کرد و گفت
جونگ کوک : یا من کجا بزرگش کردم
تهیونگ : باشه باشه ولش کن
تا آخر غذا دیگه کسی صحبت نکرد ولی من خیلی نگران تهیونگ بودم نمی خواستم حالا که تازه پیداش کردم از دستش بدم بعد از غذا به اتاقم رفتم همش ذهنم درگیر تهیونگ بود که نکنه اتفاقی براش بیفته بعد از کلی فکر کردن تصمیم گرفتم برم کمی توی باغ قدم بزنم تا شاید یکم ذهنم از این معامله دور بشه ولی نشد که نشد تازه دلشورم بیشترم شد پس رفتم به اتاق تهیونگ تا باهاش صحبت کنم...
اسلاید دوم : لباس هانا
اسلاید سوم : کفش های هانا
منتظر پارت بعد باشید
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
۶۳.۵k
۲۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.