دنیای قهرمانان ¤پارت¹¤
الان اخرای زنگ اول مدرسه هست و معلم داره ریاضی درس میده.
اخه چرا باید ریاضی رو بندازن زنگ اول؟من خوابم میاد.
معلم:خانم یون گوش میدید؟
هاناکو:بله استاد
دینگ*صدای اومدن پیام*
گوشی رو نگاه کردم دیدم سنسه پیام داده،باز کردم و پیام رو خوندم
متن پیام:
سلام هاناکو
وسط های زنگ دوم میام و از کلاس میبرمتون
به کازوکی هم خبر بده
با تعجب به صفحه گوشی نگاه میکردم چون زیاد پیش نمیاد سنسه زودتر از تایم تمرین بیاد دنبالمون.همیشه برای تنبیه زود تر میرفتیم
الان که کاری نکردیم،یعنی یه اتفاقی افتاده؟
اما به هر حال باید خوش حال باشم چون زنگ بعد تاریخ داشتیم،
من از تاریخ خوشم میاد ولی معلممون...
با خوردن صدای زنگ سریع به سمت میز کازوکی رفتم.کازوکی که درحال جمع کردن وسایلش بود با اومدن من بد جور ترسید.
کازوکی با حالت نگرانی گفت:هاناکو اتفاقی افتاده؟
منم با صدای بلند گفتم:سنسه پیام داد گف...
کازوکی دستش رو روی دهنم گذاشت و با صدای اروم گفت:هیسسس
دختر یواشتر کل کلاس نگامون میکنن
منم سری تکون دادم و آروم تر گفتم :سنسه گفتش زود تر میاد دنبالمون.
اون هم کمی فکر کرد و بعد گفت: ببینم سنسی ننوشته چه اتفاقی افتاده؟
هاناکو:نه
بعد اینکه کلی احتمال برای اتفاق افتادن رو برسی کردیم زنگ خورد و من برگشتم سرجام.معلم گفت کتاب هامون رو در بیاریم که ناظم اومد و گفت:اقای شوتا و خانم یون لطفا وسایل هاتون رو جمع کنید اومدن دنبالتون.
منم که از قبل کیفمو آماده کرده بودم سریع پاشدم و از جلوی بچه ها
که تو چشماشون خوش به حالت موج میزد گذشتم و جلوی در کلاس منتظر کازوکی موندم تا بیاد.
^چند مین بعد^
هاناکو:سلام سنسهههه
کازوکی:سلام
سنسه:سلام بچه ها
یه خبر خوب براتون دارم،بالاخره بعد یه سال تمرین دارین میرین آزمون ورودی بدین
منو کازوکی به هم نگاه کردیم بعد هضم چیزی که سنسه گفت داشتیم از خوش حالی بال در میآوردیم که من پوکر شدم.
رو به سنسه گفتم:نمی تونستین تو پیام این رو توضیح بدین تا ما کل زنگ تفریح رو درگیر احتمالات نشیم
سنسه با حالت شرمندگی گفت:ببخشید بچه ها یادم رفت.
سوار ماشین شدیم چند مین بعد رسیدیم و وارد مرکز تجاری شدیم.بعد از ورود به پارکینگ از یه جایی که روش هشدار برق گرفتگی زده بود رد شدیم و از یه آسانسور به پایین رفتیم.هیچوقت فکر نمیکردم مقر یه همچین ورودی داشته باشه.
وقتی داشتیم از آسانسور خارج میشدیم سنسی باهامون نیومد و گفت فقط داوطلب ها میتونن وارد اینجا بشن و دوباره به طبقه بالا رفت.
جمعیت نسبتا زیادی اونجا بود که منتظر آزمون بودن بعد یک نفر اومد و دو تا کارت به من و کازوکی که روش شماره های ۴۱ و ۴۲بود رو داد و رفت.
ادامه دارد...
@haruko.chuuya =باهمکاری
اخه چرا باید ریاضی رو بندازن زنگ اول؟من خوابم میاد.
معلم:خانم یون گوش میدید؟
هاناکو:بله استاد
دینگ*صدای اومدن پیام*
گوشی رو نگاه کردم دیدم سنسه پیام داده،باز کردم و پیام رو خوندم
متن پیام:
سلام هاناکو
وسط های زنگ دوم میام و از کلاس میبرمتون
به کازوکی هم خبر بده
با تعجب به صفحه گوشی نگاه میکردم چون زیاد پیش نمیاد سنسه زودتر از تایم تمرین بیاد دنبالمون.همیشه برای تنبیه زود تر میرفتیم
الان که کاری نکردیم،یعنی یه اتفاقی افتاده؟
اما به هر حال باید خوش حال باشم چون زنگ بعد تاریخ داشتیم،
من از تاریخ خوشم میاد ولی معلممون...
با خوردن صدای زنگ سریع به سمت میز کازوکی رفتم.کازوکی که درحال جمع کردن وسایلش بود با اومدن من بد جور ترسید.
کازوکی با حالت نگرانی گفت:هاناکو اتفاقی افتاده؟
منم با صدای بلند گفتم:سنسه پیام داد گف...
کازوکی دستش رو روی دهنم گذاشت و با صدای اروم گفت:هیسسس
دختر یواشتر کل کلاس نگامون میکنن
منم سری تکون دادم و آروم تر گفتم :سنسه گفتش زود تر میاد دنبالمون.
اون هم کمی فکر کرد و بعد گفت: ببینم سنسی ننوشته چه اتفاقی افتاده؟
هاناکو:نه
بعد اینکه کلی احتمال برای اتفاق افتادن رو برسی کردیم زنگ خورد و من برگشتم سرجام.معلم گفت کتاب هامون رو در بیاریم که ناظم اومد و گفت:اقای شوتا و خانم یون لطفا وسایل هاتون رو جمع کنید اومدن دنبالتون.
منم که از قبل کیفمو آماده کرده بودم سریع پاشدم و از جلوی بچه ها
که تو چشماشون خوش به حالت موج میزد گذشتم و جلوی در کلاس منتظر کازوکی موندم تا بیاد.
^چند مین بعد^
هاناکو:سلام سنسهههه
کازوکی:سلام
سنسه:سلام بچه ها
یه خبر خوب براتون دارم،بالاخره بعد یه سال تمرین دارین میرین آزمون ورودی بدین
منو کازوکی به هم نگاه کردیم بعد هضم چیزی که سنسه گفت داشتیم از خوش حالی بال در میآوردیم که من پوکر شدم.
رو به سنسه گفتم:نمی تونستین تو پیام این رو توضیح بدین تا ما کل زنگ تفریح رو درگیر احتمالات نشیم
سنسه با حالت شرمندگی گفت:ببخشید بچه ها یادم رفت.
سوار ماشین شدیم چند مین بعد رسیدیم و وارد مرکز تجاری شدیم.بعد از ورود به پارکینگ از یه جایی که روش هشدار برق گرفتگی زده بود رد شدیم و از یه آسانسور به پایین رفتیم.هیچوقت فکر نمیکردم مقر یه همچین ورودی داشته باشه.
وقتی داشتیم از آسانسور خارج میشدیم سنسی باهامون نیومد و گفت فقط داوطلب ها میتونن وارد اینجا بشن و دوباره به طبقه بالا رفت.
جمعیت نسبتا زیادی اونجا بود که منتظر آزمون بودن بعد یک نفر اومد و دو تا کارت به من و کازوکی که روش شماره های ۴۱ و ۴۲بود رو داد و رفت.
ادامه دارد...
@haruko.chuuya =باهمکاری
۲.۳k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.