(پایان ما)
«پارت ده»
یک هفته میشه و من مدرسه نمیرم و از اتاق بیرون نمیرم و مامانم غذامو میزاره پشت در و میره و من اونو برمیدارم و وقتی تموم شه دوباره میزارم پشت در .
امروز صبح بیدار شدم و درباره مایک کلی فکر کردم اما به نتیجه ای نرسیدم.
بنابراین میخوابم و ظهر از خواب میپرم.
به ساعت نگاه میکنم .
+احتمالا الان بچه ها دارن به خونه بر میگردن.
یکی زنگ میزنه.
احتمالا همسایه باشه .
_آملیا دوستات آمدن اینجا تو خونن منتظرن بیای بیرون.
جنا داد میزند .
_دختره ی روانی پاشو بیا بیرون ببینمممممممم . مایک با من حرف زد من همه چی رو میدونم.اگه میخوای بدونی چی گفته باید بیای بیرون .
+بهونه ی خوبی بود جنا.
_مسئله جدیه . اون ناراحته چون اون تورو........
ادامه نمیده. میخواد اینجوری عذابم بده و موفق میشه.
+اون چییییی؟
_بیابیرون.
بالاخره میام بیرون . جنا می پره و منو محکم بغل میکنه.
_تو یه روانی ای.
رز از اون ور بای بای میکند و من دست تکون میدم.
من باید فردا به مدرسه برم .
شب هم باز با فکر مایک خوابم میبره...
+
+
+
+
+
+
+
شبتون پر ستاره 🔯🌠
یک هفته میشه و من مدرسه نمیرم و از اتاق بیرون نمیرم و مامانم غذامو میزاره پشت در و میره و من اونو برمیدارم و وقتی تموم شه دوباره میزارم پشت در .
امروز صبح بیدار شدم و درباره مایک کلی فکر کردم اما به نتیجه ای نرسیدم.
بنابراین میخوابم و ظهر از خواب میپرم.
به ساعت نگاه میکنم .
+احتمالا الان بچه ها دارن به خونه بر میگردن.
یکی زنگ میزنه.
احتمالا همسایه باشه .
_آملیا دوستات آمدن اینجا تو خونن منتظرن بیای بیرون.
جنا داد میزند .
_دختره ی روانی پاشو بیا بیرون ببینمممممممم . مایک با من حرف زد من همه چی رو میدونم.اگه میخوای بدونی چی گفته باید بیای بیرون .
+بهونه ی خوبی بود جنا.
_مسئله جدیه . اون ناراحته چون اون تورو........
ادامه نمیده. میخواد اینجوری عذابم بده و موفق میشه.
+اون چییییی؟
_بیابیرون.
بالاخره میام بیرون . جنا می پره و منو محکم بغل میکنه.
_تو یه روانی ای.
رز از اون ور بای بای میکند و من دست تکون میدم.
من باید فردا به مدرسه برم .
شب هم باز با فکر مایک خوابم میبره...
+
+
+
+
+
+
+
شبتون پر ستاره 🔯🌠
۲.۵k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.