اشک های خاکستری
#پارت۹
+ من.. تا حالا با کسی تو راب..طه نبودم
خنده بچه ها بلند شد... بکهو گفت
* یعنی واقعا اینقد مظلومی ا.ت؟!
ا.ت نمیدونست چی باید بگه.. سرشو به نشونه تایید تکون داد...
گردونه چرخید... نامجون..
بکهو پرسید
* نامجونا کسی تو این جمع هست ک روش کراش داشته باشی؟ اگه هست اسمش چیه؟!
چشمای نامجون برقی زد... لبخند چال گونه ایش نمایان شد..
جیمین قهقه زد..
× اوووووو هیونگگگ
زودباش.. زودباش بگو کیه؟؟
نامجون اما مخالفت کرد..
÷ نه.. من مینوشم!
صدای اووو دخترا رفت تو هوا... بکهو خوشحال از اینکه مچشو گرفته لبخندی زد... بکهو براش نکشیدنی ریخت.. نامجون سر کشید...
دوباره چرخودندن گردونه رو...
من....
یکی از دخترا که از اول هی بهم میچسبید گفت :
اوپا.. با یکی از دخترای این جمع که دوسش داری کیس فرانسوی برو!
و بعد نیشخند چندش دختره حالمو بهم زد.. اما اونقدرام بد نبود... برای برداشتن قدم اول شاید بهترین گزینه بود..
از چشمای بکهو میتونستم بفهمم چی تو سرش میگذره... بلند شدم.. دخترا یکی یکی با عشوه نگام میکردن.. اما ا.ت سرشو انداخته بود پایین...
+ من.. تا حالا با کسی تو راب..طه نبودم
خنده بچه ها بلند شد... بکهو گفت
* یعنی واقعا اینقد مظلومی ا.ت؟!
ا.ت نمیدونست چی باید بگه.. سرشو به نشونه تایید تکون داد...
گردونه چرخید... نامجون..
بکهو پرسید
* نامجونا کسی تو این جمع هست ک روش کراش داشته باشی؟ اگه هست اسمش چیه؟!
چشمای نامجون برقی زد... لبخند چال گونه ایش نمایان شد..
جیمین قهقه زد..
× اوووووو هیونگگگ
زودباش.. زودباش بگو کیه؟؟
نامجون اما مخالفت کرد..
÷ نه.. من مینوشم!
صدای اووو دخترا رفت تو هوا... بکهو خوشحال از اینکه مچشو گرفته لبخندی زد... بکهو براش نکشیدنی ریخت.. نامجون سر کشید...
دوباره چرخودندن گردونه رو...
من....
یکی از دخترا که از اول هی بهم میچسبید گفت :
اوپا.. با یکی از دخترای این جمع که دوسش داری کیس فرانسوی برو!
و بعد نیشخند چندش دختره حالمو بهم زد.. اما اونقدرام بد نبود... برای برداشتن قدم اول شاید بهترین گزینه بود..
از چشمای بکهو میتونستم بفهمم چی تو سرش میگذره... بلند شدم.. دخترا یکی یکی با عشوه نگام میکردن.. اما ا.ت سرشو انداخته بود پایین...
۱.۷k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.