پارت ۱۳
بخشید اگه این پارت خیلی دیر گذاشتم چون خودتون میدونید امتحانات رو داریم سپری میکنم و الانم گذاشتم چون که تعطیل شدن امتحانات
ویو ات مرده بودم از ترس من واقعا ترس از ارتفاع دارم
و به خاطر اینکه کوک همش مسخره میکردو میخندید حرصی شده بودم
و پیاده شدیم و تصمیم گرفتم با کوک حرف نزنم
کوک: ات کجا بریم چیزی میخوری
ات:......
کوک: بیب با توام
ویو ات اولین بار بود که بیب صدام زده بود واقعا یه لحظه دلم اب شد ولی نه خیر انقدر صبر کن تا زیر پات علف سبز بشه من حرف نمیزنم
کوک: بیبی حالت خوبه
ات::....
نشستیم تو ماشین ک کوک
دستمو گرفت و من دستمو ازش کشیدم
کوک: پس معلوم شد خانم خانما قهر کردن
ات: اره قهر کردم چقدر باهوشی که زود فهمیدی (مسخره) من اونجا مثل گاو ترسیده بودم کاپل های دیگه وقتی دوست دخترش میترسه مثل چی مراقبشن بغلش کردن
حالا تو فقط بلندی بخندی (همشونو تند تند گفت با اعصبانیت)
کوک دهن باز متعجب
کوک: ععع ععع بچه لکنت گرفت
کوک: بیب من واقعا نمیدونستم انقدر میترسی من معذرت میخوام
ات حتمی باید بترسم تا بغلم کنی
کوک: من فک کردم تو داری شوخی میکنی من ببخش حالت کیوت
ات: باشه میبخشمت چشاتو انقدر گرد و کیوت نکن
کوک: پیشونیه ات رو بوسید
کوک: گشنته
ات: اره
پس بریم یه چیزی بخوریم
غذاشو نو خوردن تموم اومدن بیرون که لونا زنگ زد
مکالمه بین لونا و ات
ات گذاشته رو بلند گو
لونا: ات اصن انگار نه انگار رفیقی داری نه زنگی نه دیداری
ما شدیم عین دیوار
با کوک جونت همش بیرون دور دور ماهم که اینجا عین بوق ماشینیم والا بخدا بوق ماشین حداقل تو مواقع استفاده داره ولی ما خو پرت شدیم تو زباله دستت درد نکنه
ات: یکم نفس بگیر سلامت کو
کوک: تازه فهمیدم ات به کی رفته وقتی ناراحته تند تند حرف میزنه (کوک جان ببخشید حرف میزنم ولی احیانن اون جین نبود) کوک: خفشو این یه فیکه خو)
لونا: سر بلند گو بود
ات: بله بود
لونا: با تعجب و استرس به درک که بود من خواستم بهتون یه خبر خوب بدم
ات: بگوو خو
لونا: قراره همون یعنی کاپل ها کسایی که کاپلن برای جشن بریم مسافرت دسته جمعی پایه هستین دیگه
ات و کوک: چرا که نهههههههه کی حالا بریم
لونا: کر شدم الان تو پیام قوانین و کار و ساعت رو زمان کجا میریمو همیچیو میفرستم
ــــــــــــــــــــــــــــ
ممنون که لایک کامنت میزارید
اگه بد شد ببخشید
دستم افتاد
مممنونننن شب بخیر بای
ویو ات مرده بودم از ترس من واقعا ترس از ارتفاع دارم
و به خاطر اینکه کوک همش مسخره میکردو میخندید حرصی شده بودم
و پیاده شدیم و تصمیم گرفتم با کوک حرف نزنم
کوک: ات کجا بریم چیزی میخوری
ات:......
کوک: بیب با توام
ویو ات اولین بار بود که بیب صدام زده بود واقعا یه لحظه دلم اب شد ولی نه خیر انقدر صبر کن تا زیر پات علف سبز بشه من حرف نمیزنم
کوک: بیبی حالت خوبه
ات::....
نشستیم تو ماشین ک کوک
دستمو گرفت و من دستمو ازش کشیدم
کوک: پس معلوم شد خانم خانما قهر کردن
ات: اره قهر کردم چقدر باهوشی که زود فهمیدی (مسخره) من اونجا مثل گاو ترسیده بودم کاپل های دیگه وقتی دوست دخترش میترسه مثل چی مراقبشن بغلش کردن
حالا تو فقط بلندی بخندی (همشونو تند تند گفت با اعصبانیت)
کوک دهن باز متعجب
کوک: ععع ععع بچه لکنت گرفت
کوک: بیب من واقعا نمیدونستم انقدر میترسی من معذرت میخوام
ات حتمی باید بترسم تا بغلم کنی
کوک: من فک کردم تو داری شوخی میکنی من ببخش حالت کیوت
ات: باشه میبخشمت چشاتو انقدر گرد و کیوت نکن
کوک: پیشونیه ات رو بوسید
کوک: گشنته
ات: اره
پس بریم یه چیزی بخوریم
غذاشو نو خوردن تموم اومدن بیرون که لونا زنگ زد
مکالمه بین لونا و ات
ات گذاشته رو بلند گو
لونا: ات اصن انگار نه انگار رفیقی داری نه زنگی نه دیداری
ما شدیم عین دیوار
با کوک جونت همش بیرون دور دور ماهم که اینجا عین بوق ماشینیم والا بخدا بوق ماشین حداقل تو مواقع استفاده داره ولی ما خو پرت شدیم تو زباله دستت درد نکنه
ات: یکم نفس بگیر سلامت کو
کوک: تازه فهمیدم ات به کی رفته وقتی ناراحته تند تند حرف میزنه (کوک جان ببخشید حرف میزنم ولی احیانن اون جین نبود) کوک: خفشو این یه فیکه خو)
لونا: سر بلند گو بود
ات: بله بود
لونا: با تعجب و استرس به درک که بود من خواستم بهتون یه خبر خوب بدم
ات: بگوو خو
لونا: قراره همون یعنی کاپل ها کسایی که کاپلن برای جشن بریم مسافرت دسته جمعی پایه هستین دیگه
ات و کوک: چرا که نهههههههه کی حالا بریم
لونا: کر شدم الان تو پیام قوانین و کار و ساعت رو زمان کجا میریمو همیچیو میفرستم
ــــــــــــــــــــــــــــ
ممنون که لایک کامنت میزارید
اگه بد شد ببخشید
دستم افتاد
مممنونننن شب بخیر بای
۷.۱k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.